از لحظهی ورودش صدای بحثشون رو شنیده بود و با هر کلمهای که بینشون رد و بدل میشد پوزخندش عمیقتر میشد، تمام حدساش درست بودن و بیبیش داشت اولین خیانت به احساساتش رو تجربه میکرد.
کمکم با بیادبی زن اخماش توی هم رفتن و صدای بلندی که توی خونه پیچید باعث شد وارد آشپزخونه بشه.
میز همراه وسایلش چپ شده بود و چانیول نمیتونست بکهیون رو پشتش ببینه با این حال نگاه وحشتزدهی آجوما نشون میداد اتفاق بدی افتاده!
با آرامش جلو رفت و صداش باعث شد لرز بدی به بدن هر دوشون بیفته.
- واو... انگار وقتی نبودم اتفاقات جالبی افتاده!
+ د...ددی...
بکهیون به سختی صداش کرد با این حال چانیول نگاهش نکرد.
نگاهش روی میگوها که به نظر میرسید آمادهی پخته شده بودن قفل شده بود.
آجوما با دنبال کردن نگاهش به سرعت خودش رو جلوشون قرار داد.
+ آ...آقای پارک.
کنترل کردن عصبانیتش غیرممکن بود...
این زن به خودش جرأت داده بود با جون بکهیون بازی کنه؟
از بین دندونای چفتشدهش با ترسناکترین لحنی که بکهیون ازش دیده بود غرید:
- خوب یادمه... به وضوح هشدار داده بودم بکهیون به غذاهای دریایی آلرژی داره و خوب لیست خرید رو چک کردم آجوما... تو با پول خودت این میگوها رو خریدی تا به خورد پسر من بدی؟
آجوما به سرعت بغض کرد و بکهیون که از خونریزی شدید دستش وحشت کرده بود، سعی کرد ددیش رو متوجه خودش کنه.
+ ددی... ددی من...
- مدارکی که فرستاده شده بودن تحویل گرفتی، مخفیشون کردی و بهم گفتی به بکهیون تحویلشون دادی و اون وقت پسر من یه مجرمه؟
فریاد زد و زن با صداش به سرعت روی زمین نشست و با گریه التماس کرد:
+ آقا... معذرت میخوام... من... دیوونه شده بودم... عقلمو از دست داده بودم...
- دزدی و اقدام به قتل اصلا چیزای کمی نیستن... ممکن بود بکهیون با خوردن اینا نتونه نفس بکشه و قبل از اینکه دکترا متوجه حساسیتش بشن بمیره.
زن وحشتزده به نفسنفس افتاد، کاراش واقعا انقدر بزرگ و بد بودن؟
+ آ...آقای پارک... التماس میکنم ازم بگذرین... من... من...
چانیول پوزخند صداداری زد و سمت زن رفت، به بازوش چنگ زد و بیتوجه به التماساش سمت خروجی راه افتاد.
+ خواهش میکنم... بکهیون... بک...
با شنیدن کلمهی بکهیون از زبون زن ایستاد.
YOU ARE READING
Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]
Fanfiction❥ 𝐻𝑒𝑦𝐿𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒𝑌𝑜𝑢𝐺𝑜𝑡𝑀𝑒𝐹𝑢𝑐𝑘𝑒𝑑𝑈𝑝 پسرک شانزده سالهای که بهخاطر جـرم مادرش، توی زنـدان متولد و بزرگ شده. بعد از مرگ مشکوک مادرش مجبور میشه برای اولیـن بار پا به دنیای بیرون بذاره. اما وقتی وکیل مادرش، برای اولین بار این پسـر کوچو...