❥ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 20

157 49 1
                                    

+ هیچ... هیچ کدومو نمی...نمیخوام...

بکهیون درحالی‌که بغض کرده بود به سختی گفت و سعی کرد با دستاش موهاش رو از چنگ چانیول رها کنه اما موهاش بیشتر کشیده شد و صدای ناله‌ش بلند شد.

+ خواهش... خواهش میکنم... دفعه...دفعه‌ی آخرم... بود...

این بار اشکاش سرازیر شدن و چانیول بدون اینکه اهمیتی به اشکاش بده پوزخندی زد.

- البته که دفعه‌ی آخرت بود، قبلا هم بهت گفته بودم چیزی به اسم بخشش توی وجودم ندارم و برای اشتباهاتت تنبیه میشی... این کارو میکنم تا یادت بمونه نباید جلوی بقیه ضعیف به نظر برسی!

صورتش رو خم کرد و به چشمای خیس و ترسیده‌ی بکهیون خیره شد.

- برام مهم نیست چطور درباره‌م فکر میکنی و روشام چقدر مسخره به نظرت میان اما این چیزیه که درسته!

پوزخند صداداری زد و ادامه داد:

- از این چشمای ترسیده و خیس متنفرم.

صورتش رو فاصله داد و با دست راستش کمربند و زیپش رو باز و عضوش رو دراورد.

بکهیون وحشت‌زده و بدون توجه به درد وحشتناک پوست سرش چشماش رو بست و نفسش رو حبس کرد، نباید دوباره اتفاق میفتاد پس لب‌هاش رو محکم بهم فشرد.

- با این کارا نمیتونی جلوی ارضاشدنم توی دهن کوچیکتو بگیری... این تنبیه توئه و من مطمئن میشم جوری انجامش بدم که بدن کوچیکت یادش بمونه نباید این‌طور میلرزید.

با خشونت و فشار زیادی صورت بکهیون رو جلو کشید و عضوش رو به لباش فشرد.

بکهیون با چشمای بسته سرش رو تکون میداد و سعی میکرد جلوش رو بگیره.

- مقاومت فایده‌ای نداره بکهیونی... این روش منه و هیچ چیز نمیتونه تغییرش بده.

موهای بکهیون رو ول کرد و این بار فکش بود که بین انگشتای ددیش فشرده و تقریبا شکسته میشد!

از درد دهن باز کرد اما فوراٌ عضو چانیول وارد دهن شد و بکهیون برای چند ثانیه شوکه به کمربند بازش خیره شد.

با حس عضو بزرگ چانیول روی زبونش باز هم حس مرگ سراغش اومده بود و از طرفی حالت تهوع شدیدی که داشت باعث گیج‌شدنش میشد.

انگار خونه دور سرش میچرخید و کم‌کم نفس تنگی هم به تمام احساسات بد و مزخرفش اضافه میشد.

- این بار ازت نمیخوام بهم لذت بدی... این بار خودم لذت میبرم!

چانیول با لحن خشن و صدایی که به‌خاطر شهوت دورگه‌ شده بود گفت اما بکهیون هیچ چیز نمی‌شنید... فقط یک چیز میخواست... مرگ!

چانیول فک بکهیون رو نگه داشته بود و داخل دهنش ضربه میزد، ضرباتش آروم اما عمیق بودن و بکهیون برخورد عضوش رو به ته حلقش حس میکرد و دوباره و دوباره اشکاش صورتش رو خیس میکردن، چانیول برای لحظه‌ای عضوش رو خارج کرد و بکهیون تونست نفس کوتاه اما عمیقی بکشه ولی دوباره عضو چانیول نفس رو ازش گرفت و ضرباتش ادامه پیدا کردن، با دستای یخ‌کرده‌ش که لرزش بدی داشتن به لباسای ددیش چنگ میزد و سعی میکرد خودش رو نجات بده.

Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]Where stories live. Discover now