با صدای زنگ گوشیش لای پلکش رو باز کرد و به سختی گوشی رو برداشت و تماس رو وصل کرد.
+ معلومه کجایی؟ کل دیروز جوابمو ندادی.
با پیچیدن صدای شاکی و عصبانی سهون توی گوشاش با چشمای بسته روی تخت نشست و همونطور که با یک دست موهاش رو بهم میریخت جواب داد:
- ساعت چنده؟
+ هفت.
- داری با من شوخی میکنی؟ هفت صبح؟ واقعا هفت صبح به من زنگ زدی تا این چرتوپرتا رو تحویلم بدی؟
+ اما من کل شب از نگرانی نخوابیدم بکهیون!
لحن ناراضی سهون نشون میداد واقعا صادقه اما بکهیون قرار نبود اهمیتی بده، ساعت هفت بود و بکهیون فقط نیم ساعت وقت داشت بخوابه و دوباره بیدار بشه تا قهوهی ددیش رو آماده کنه!
- خفه شو اوه سهون!
تماس رو قطع کرد و دوباره توی جاش دراز کشید.
دوباره با بلندشدن صدای گوشیش کلافه چشماش رو باز کرد و با دیدن ساعت لعنتی فرستاد، چرا سی دقیقه اندازهی سه دقیقه به نظر میرسید؟!
طبق عادت همیشگی سمت سرویس رفت و بعد از مسواک و شستن صورتش و مرتب کردن موهاش سمت آشپزخونه راه افتاد تا قهوه آماده کنه و میدونست توی همین چند دقیقهی کوتاه ددیش بیدار شده و حتی دوش هم گرفته.
فنجون رو توی سینی گذاشت و سمت اتاق رفت و این بار برخلاف انتظارش چانیول درحالیکه دکمههای لباسش رو میبست منتظرش نبود، تازه از حموم خارج شده بود و مشغول خشک کردن موهاش با حولهی کوچیکی بود و قطرههای آب به آرومی از روی پوست برنزهش سر میخوردن و پایین میرفتن.
+ صبح بخیر ددی.
- خوب خوابیدی؟
چانیول همونطور که از توی آینه به خودش نگاه میکرد پرسید و بکهیون قدمی برداشت و مقابل توی فاصلهی یک قدمیش قرار گرفت.
+ اگه مزاحمتو سهونو درنظر نگیرم آره.
چانیول با شنیدن اسم سهون اخم کرد، اون بچه ممکن بود به بکهیون آسیب بزنه چون امکان نداشت تنها وارث امپراطوریِ اوه توی کثافتکاریای پدرش نقشی نداشته باشه!
- ازش خوشم نمیاد.
چانیول با اخم گفت و بکهیون همونطور که به بدن و لبای چانیول خیره بود جواب داد:
+ چرا؟
- خودت چی فکر میکنی؟
چانیول حوله رو روی گردنش انداخت و به چشمای گیج بکهیون خیره شد، بعد از گذشت چند ثانیه و دریافت نکردن جوابی از بکهیون پرسید:
- داری به چی فکر میکنی؟
بکهیون که انگار از خلسه بیرون اومده باشه نگاهش رو از لبای چانیول گرفت و به چشماش خیره شد.
YOU ARE READING
Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]
Fanfiction❥ 𝐻𝑒𝑦𝐿𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒𝑌𝑜𝑢𝐺𝑜𝑡𝑀𝑒𝐹𝑢𝑐𝑘𝑒𝑑𝑈𝑝 پسرک شانزده سالهای که بهخاطر جـرم مادرش، توی زنـدان متولد و بزرگ شده. بعد از مرگ مشکوک مادرش مجبور میشه برای اولیـن بار پا به دنیای بیرون بذاره. اما وقتی وکیل مادرش، برای اولین بار این پسـر کوچو...