part2

258 67 2
                                    


به باکس بزرگ روبروش نگاه کرد

:این چیه؟!

با تته پته گفت

:از طرف وانگ ییبوعه

مشکوک نگاهی به جعبه و بعد مشاورش کرد که رنگ پریده بود و صورتش از شدت خیسی عرق براق شده بود ؛دستش رو سمت در باکس برد و با یه حرکت درش رو برداشت، به یکباره هجوم خون زیر پوستش رو احساس کرد با دیدن ساعت آشنایی که دور مچ دست قطع شده پیچیده شده بود حس کرد از شدت خشم
تمام رگ های عصبی بدنش درحال پاره شدنه با تمام توان فریاد زد

:میکشمت هرزه عوضی اگه به فاک سگ ندمت افعی نیستم ......وانگ ییبو.......

دندون هاش رو اونقدر روی هم فشار داد که تا مرز شکستن رفتن؛ صدای فریاد یکی از بادیگاردا در حالی که به خاطر دویدن نفس نفس میزد به گوشش رسید

:آقای کاکس جی لی، جی لی اینجاست....

با شنیدن اسم جی لی نفهمید چطور ولی به سرعت سمت گاردش دوید ؛جی لی با ارزش ترین چیز تو این دنیا بود واسش و همین نقطه ضعف کوچولو روز به روز داشت دردسر بزرگتری میشد براش ؛ولی حداقل خوشحال بود که هنوز زنده ست..

سمت جسم غرق به خون جی لی رفت دستش رو زیر بینیش گرفت تا مطمئن بشه نفس میکشه و دست دیگش رو زیر بدنش برد و بلندش کرد؛سریع به سمت عمارت رفت ما بین راه هم رو به مشاورش کرد

:به دکتر نلسون بگو همین الان بیاد اتاق جی لی

بعد از بررسی دکتر و بستن زخمای جی لی به سمتشون رفت

:خون زیادی ازش رفته و امکان عفونت زخماش هست چون استیریلی در کار نبوده ؛منو واسه تعویض بانداژش صدا بزنید فعلا چند سی سی مسکن بهش تزریق کردم و واسه جلوگیری از عفونت یکم دارو نوشتم سر وقت مصرف کنه باهام در تماس باشید

:حتما

دکتر خارج شد و حالا پائولو و جی لی تو اتاق تنها بودن کنار تختش نشست و دست لرزونشو رو محل قطع شده دستش کشید و با نگاه به پای قطع شدش هجوم قطره های اشکو رو صورتش حس کرد این پسر عزیزترین داراییش بود اما با کله شقی خودش رو تو دردسر انداخت و حالا هم خودش و هم پائولو تو خطر بودن ؛میدونست که اگر ییبو این بلا رو سر جی لی آورده ادوارد میتونه به مراتب وحشی تر و خطرناک تر از اون پسر زیر دستش باشه با خروجش از اتاق خبر احضارش از طرف ادوارد بهش رسید و حالا وقت مقابله با رقیب همیشگیش بود.....

_________________________

چشماش روی صفحه شطرنج میچرخید علاقه زیادی به این بازی داشت چون فکرش رو درگیر میکرد و باعث میشد واسه چند لحظه هم که شده به حواشی اطراف دقت نکنه اشکال این بازی دونفره بودنش بود و ییبو هیچ نفر دومی برای بازی با خودش نداشت،
خوبیه تنها بازی کردنش این بود که درصورت باخت هم برنده بود چیزی که بهش حس لذت میداد ناگهان فکرش سمت پائولو رفت و با به یاد آوردن حالی که بعد از دیدن جی لی و هدیه اش داشته پوزخندی
زد؛انگشتش رو روی صفحه شطرنج تکون داد

KINGWhere stories live. Discover now