part35

107 48 21
                                    


صدای سوت تنها صدایی بود که گوش هاش میشنید ماجراهای پشت سر گذاشته یکی یکی مثل پرده سینما از جلوی چشماش میگذشت....

«امکان نداره......یعنی اون....؟!»

««:سیزده سال
:سیزده سااااال؟! ......خیلی زیادههه تو خیلی صبوری که تونستی خودتو با این شرایط وفق بدی
:اووم اما نبودم؛ تصمیم گرفتم که صبور بشم....
:خانواده من توسط یکی از باندای رقیب ادوارد به قتل رسید....تو اون دوران تمام وجودم انتقام شده بود، وقتی به اینجا اومدم فقط به صرف رقیب بودن اون باند با ادوارد تن به آدم کشی و قاچاق دادم اما بعد از نابودی اون باند، فهمیدم دیگه انگیزه ای واسه زنده بودن ندارم،خانواده ای برای حمایت نداشتم پس سعی کردم وارد خانواده آندرسون بشم ادوارد غیرمستقیم بهم تو گرفتن انتقام کمک کرده بود و این بهم احساس دلگرمی میداد پس تصمیم گرفتم باهاشون همراه بشم
•••
:بهش نزدیک نشو
:منظورت چیه!؟
:ییبو مثل یه چاقوی تیزه...خیلی تیز...یه لمس کوچولو می‌تونه آسیب شدیدی بهت بزنه
:این فقط یه هشدار بود...»»

چهره مرد از همیشه خونسردتر به نظر میرسید

:لوهایکوان هستم فرمانده پرونده X
_____________________________

مثل جنازه خشک و بدون حرکت ایستاده و به مرد روبروش خیره بود همه چیز مثل یه شوخی بی مزه شده بود یعنی اون تو تمام این مدت عروسک خیمه شب بازی هایکوان بود؟!اگر فرمانده پرونده به اون باند نفوذ داشت پس دلیل حضور اون و ژوچنگ چی بود؟!چرا هشت سال از عمرشو تقدیم کرد؟!چرا وارد این بازی کثیف شد؟!
بی فکر رو پاشنه پا چرخید تا فضا رو ترک کنه
نمیخواست بیش از این مسخره دست اون جماعت بشه که با صدای هایکوان ایستاد

:من هیچ دروغی بهت نگفتم......

قدم های ارومی به قصد روبرو شدن با ژان برداشت

:من لو هایکوان فرزند لویانگ فرمانده کل و سابق سازمان ام اس اس چین هستم...برای فرماندهی زیاد جوونم؟؟یا برای سابقه کاری؟؟درسته....
وقتی پوشش پدرم لو رفت باند عقرب درجا اونو کشت؛اونقدر تشنه انتقام ازش بودن که تمام توانشونو واسه پیدا کردن منو مادرم گذاشتن و با فدآکاری مادرم تنها بازمانده اون خانواده شدم دو سال تمام اموزش دیدم و سخت ترین شکنجه هارو تحمل کردم تا جایگزین پدرم بشم تا انتقام مرگ خانوادمو از اهالی مافیا بگیرم من تو باند ادوارد فقط یه پادو بودم عملا هیچ اطلاعاتی در اختیارم نبود ولی با ورود تو همه چیز واضح تر شد....من همه تلاشمو برای محافظت از تو انجام دادم

««:کارت حرف نداره با وجود تاییدیه ای که همه گاردای ما از من گرفتن هیچکدوم نتونسته بودن منو شکست بدن..
:کارش خوبه از نظر من قبوله
:چرا اونجا واستادی؟!
:دارم میرم...خواستم قبلش ببینمت
:بیا داخل
:زنده برگرد....
:زنده میمونم»»

KINGWhere stories live. Discover now