part28

123 43 20
                                    


به ظاهر آشفته توماس نگاه کرد نمی‌خواست باعث اذیتش بشه اما باید حرف میزد تا سکوت بینشون شکسته بشه

:از سازمان دستور اومده تو جایگزین رابرت بشی

چشمای گرد شده توماس از روی دستاش به سمت ییبو کشیده شد

:اما باند انگلیس برای من بود

:هنوزم هست

:پس منظورت از جایگزینی چیه؟!

:پروژه Xمنظور منه...

توماس لبش رو به دندون گرفت و مکثی کرد

:چجور پروژه ایه؟!

:به وقتش میفهمی...

پوزخندی گوشه لبش نشست

:واقعا مسخره ست باید وارد پروژه ای بشم که حتی خبر ندارم چیه..تو باشی قبول میکنی؟!

:ازت نخواستم که بیای...این یه دستوره؛ نه یه خواهش

پوزخند اینبارش صدادار و عمیق تر شد

:خیله خب پس منتظرش میمونم

:خوبه

ایستاد تا بره که دوباره صدای ییبو متوقفش کرد

:متاسفم

پشتش به ییبو بود و جرئت برگشتن سمتشو نداشت

:بابت؟!

صدای پا نشون نزدیک شدن بود و پیچیدن بوی عطر تلخ و تند ییبو تو سرش به کم شدن فاصلشون گواه میداد

:من نمیدونستم که تو.....

جرئتش زیاد شد و به سرعت سمتش چرخید بوی عطر گواه درستی داده بود فاصلشون در حد چندسانتی بود و با برگشتن سمتش حالا کمترم شده بود آب دهنشو قورت داد و با مکث گفت

:فراموشش کن....عشق تزریق شدنی نیست یا میشه یا هم..... تو از عشق ژان با خبر نبودی اما....

نفسشو آه مانند بیرون داد و دستشو آروم روی سینه ییبو گذاشت

:تو و اون همین الانم دارینش فقط متوجهش نشدید

دست ییبو بالا رفت و رو دست سرد توماس نشست

:به همین راحتیام نیست....

تلخند توماس پررنگ تر شد

:حداقل تلاشتو بکن

ییبو سری به نشانه تایید تکون داد و توماس ادامه داد

:فکر کنم کافی باشه

چشمای ییبو بالاخره بهش خیره شد و اون پرسید

:کی قرار مثل قبل باشیم؟

:نیستیم؟!

:هستیم به نظرت؟

:میتونیم باشیم؟!

:خب معلومه بهت گفتم خیلی وقته تصمیممو گرفتم

لبخند محو و نادر ییبو روی صورتش درخشید و با لبخند درخشان تر توماس جواب داده شد.....
با صدای باز شدن در هر دو به ناگاه سمت در چرخیدن....

KINGWhere stories live. Discover now