به ظاهر آشفته توماس نگاه کرد نمیخواست باعث اذیتش بشه اما باید حرف میزد تا سکوت بینشون شکسته بشه:از سازمان دستور اومده تو جایگزین رابرت بشی
چشمای گرد شده توماس از روی دستاش به سمت ییبو کشیده شد
:اما باند انگلیس برای من بود
:هنوزم هست
:پس منظورت از جایگزینی چیه؟!
:پروژه Xمنظور منه...
توماس لبش رو به دندون گرفت و مکثی کرد
:چجور پروژه ایه؟!
:به وقتش میفهمی...
پوزخندی گوشه لبش نشست
:واقعا مسخره ست باید وارد پروژه ای بشم که حتی خبر ندارم چیه..تو باشی قبول میکنی؟!
:ازت نخواستم که بیای...این یه دستوره؛ نه یه خواهش
پوزخند اینبارش صدادار و عمیق تر شد
:خیله خب پس منتظرش میمونم
:خوبه
ایستاد تا بره که دوباره صدای ییبو متوقفش کرد
:متاسفم
پشتش به ییبو بود و جرئت برگشتن سمتشو نداشت
:بابت؟!
صدای پا نشون نزدیک شدن بود و پیچیدن بوی عطر تلخ و تند ییبو تو سرش به کم شدن فاصلشون گواه میداد
:من نمیدونستم که تو.....
جرئتش زیاد شد و به سرعت سمتش چرخید بوی عطر گواه درستی داده بود فاصلشون در حد چندسانتی بود و با برگشتن سمتش حالا کمترم شده بود آب دهنشو قورت داد و با مکث گفت
:فراموشش کن....عشق تزریق شدنی نیست یا میشه یا هم..... تو از عشق ژان با خبر نبودی اما....
نفسشو آه مانند بیرون داد و دستشو آروم روی سینه ییبو گذاشت
:تو و اون همین الانم دارینش فقط متوجهش نشدید
دست ییبو بالا رفت و رو دست سرد توماس نشست
:به همین راحتیام نیست....
تلخند توماس پررنگ تر شد
:حداقل تلاشتو بکن
ییبو سری به نشانه تایید تکون داد و توماس ادامه داد
:فکر کنم کافی باشه
چشمای ییبو بالاخره بهش خیره شد و اون پرسید
:کی قرار مثل قبل باشیم؟
:نیستیم؟!
:هستیم به نظرت؟
:میتونیم باشیم؟!
:خب معلومه بهت گفتم خیلی وقته تصمیممو گرفتم
لبخند محو و نادر ییبو روی صورتش درخشید و با لبخند درخشان تر توماس جواب داده شد.....
با صدای باز شدن در هر دو به ناگاه سمت در چرخیدن....
![](https://img.wattpad.com/cover/318125074-288-k353677.jpg)
YOU ARE READING
KING
Fanfictionعشق نه قانون داره،نه قاعده....بی حساب میاد،بی کتاب میره......در مقابل قدرت عشق شاه تمام قانونای دنیا هم که باشی با یه حرکت کیش و....ماتی..... خلاصه فیک: ادوارد پیشنهاد یه پروژه خیلی بزرگ رو به ییبو میده،پروژه ای که ورود ییبو به خاندان اندرسون رو در...