part41

125 55 33
                                    


با باز شدن در با دهان باز و مثل جن دیده ها تو چارچوب خشک شد که ژان بشکنی جلوی صورتش زد

:هی روح دیدی؟!

:کره خر این همه مدت کدوم گوری بودی؟!

و بدون جواب گرفتن ازش پرید تو بغلش

:هی ژوچنگ داری زیاد چندش میشی

بینیشو بالا کشید و از بغل ژان بیرون اومد

:خیلی دیوثی مرتیکه...چرا تو این مدت جواب تماسامو نمیدادی دیگه پاتوقم شده بود خونه پدریت

:برات توضیح میدم...فعلا بذار بیایم داخل

با دهن کج شده پرسید

:بیایید؟؟

با کنار رفتن ژان قامت ییبو مقابل ژوچنگ قرار گرفت

:این دیگه کیه؟؟

:تو این کشور اینطور از مهمون استقبال میکنن؟؟

به سمت ییبو دوباره نگاهی انداخت و سراپاشو از نظر گذروند

:خیلیم پرو تشریف داره انگار

ژان مشتی تو بازوش زد که به خاطر حواس پرتش دادش بالا رفت

:مرررگ

:ژوچنگ گمشو اونطرف بدناممون نکن

با چهره جمع شده از مقابل در کنار رفت و زمزمه کرد

:همچین غریبم نیست این که خودش چینیه!!!

ژان از لای دندون غرید

:دو دقیقه دندون سر جیگر واموندت بذار همشو توضیح میدم

همراه ییبو مستقیم سمت اتاق خودش رفتن و چمدونا رو داخل اتاق گذاشتن

:ییبو داخل اتاق حمامه میتونی دوش بگیری

ییبو هومی کرد و با بیرون اوردن چندتا لباس و حولش از چمدون مستقیم وارد حمام شد ...ژان هم سمت نشیمن برگشت؛ توضیح دادن اتفاقات افتاده به ژوچنگ براش خیلی سخت بود نمیدونست از کجا شروع کنه و چی بگه!؟ حتی نمیدونست واکنش ژوچنگ راجع حس بین اونو ییبو چیه!؟ بین اون مسیر کوتاه هزارجور بهونه مختلف به ذهنش رسید تا رابطشو با ییبو ماست مالی کنه اما هیچ کدوم منطقی نبود حتی گفتن حقیقت... از طرفی چاره ای نداشت در حال حاضر جز اون خونه مشترک از طرف سازمان جای دیگه ای رو برای بردن ییبو نداشت قطعا به چند روز زمان برای پیدا کردن یه خونه دیگه نیاز داشت و تا اون موقع به هیچ عنوان نمیتونست از کنجکاوی ژوچنگ در امان بمونه....

:خب؟!

ماگ کافی تو دستشو چرخوند و به ژان زل زد

:تعریف کن این پسره کیه و اینجا چیکار میکنه؟

ماگ کافی روی میزو بلند کرد و جرعه ای از محتویات داخلش نوشید

:خب....اوممممم

KINGWhere stories live. Discover now