part8

167 57 4
                                    


:عمو تمام دستوراتتون مو به مو اجرا شد گاردا رو فرستادم برای لئو و اموال ژانگ وی هم حداکثر تا یک ماه دیگه تماما به نام شماست

دستی روی شونه ییبو گذاشت

:با وجود تو شکی ندارم که باند من بی وارث نمیمونه تو خود منی !!!خوشحالم که درساتو خوب یاد
گرفتی

ییبو لبخند محوی زد نمیتونست انکار کنه که از این حرف ادوارد بی نهایت خوشحال شده بود با به یاد آوردن چیزی خندش محو شد

:فقط یه موردی هست عمو...

:بگو

لباشو تو دهنش جمع کرد و با تردید حرفشو زد

:یه سوغات کوچولو واستون اوردم

پوزخندی زد

:خب این سوغاتت چی هست؟!

:اومممم در واقع یه نفره کارش تو فایتینگ خوبه اما نیاز به تایید شما داره

پوزخند ادوارد محو شد و چهره بی روحش دو مرتبه نمایان شد عجیب بود با وجود آنقدر نزدیکی هنوزم نمیتونست بفهمه چی تو سرش میگذره

:خیلی خوب بعدا بیارش پیشم

اطاعت کرد و با یه اجازه از اتاق خارج شد و به سالن جایی که ژان بود رفت پسر روبروش با گنگی به اطراف نگاه میکرد و با حضور ییبو لبخند پهنی روی لباش نمایان شد ییبو هم با همون چهره بی روح
نگاهش کرد

:فعلا به طور موقت یه اتاق بهت میدم در صورت پذیرش جایگزین لوییس میشی و به عنوان محافظ شخصی من یکی از اتاقهای این عمارت رو میگیری و درصورت رد شدن.......خودم میکشمت

به چهره کمی رنگ پریده ژان نگاه کرد که در حالی که آب دهنشو با صدای بلندی قورت داد با پرویی هر چه تمام تر موضعشو حفظ کرد

:مطمئنا قبول میشم...

ییبو پوزخندی زد

:ماری

زنی با قد متوسط و لاغر اندام به سرعت سمتشون اومد و با صدای آرومی گفت ؛

:بله اقا

با گوشه چشم به ژان نگاه کرد

:یه اتاق بهش بده ترجیحا نزدیک به خودم

:بله،چشم

بعد از اون به اتاق دیگری از عمارت رفت که به عنوان اتاق کار ازش استفاده میکرد با ورودش هایکوان که پشت میز نشسته بود از جا پرید

:آقای وانگ کی رسیدید

:همین الان...

هایکوان کنار میز ایستاد، ییبو روی صندلی جایگزینش شد دستاش رو گره کرد و روبروی صورتش گرفت و پیشونیش رو روی دستاش گذاشت

KINGWhere stories live. Discover now