:هایکوان تاییدش کرد؟!:بله عموجان
:به کارمون میاد فقط اگر اون زبون درازشو کوتاه کنه
ییبو با سر تایید کرد و پوزخندی زد
:فعلا نگهش دار اما کاملا تحت نظر باشه کوچکترین خطایی کرد ادبش کن
مشتش رو گره کرد و برای هزارمین بار خودش رو لعنت فرستاد که اون پسر رو با خودش به عمارت آورده
: برو و استراحت کن بعد باید راجع اون پروژه بزرگ صحبت کنیم سازمان داره فشار میاره رومون وقتی واسه تعلل نداریم
:چشم عمو جان
از اتاق خارج شد و مستقیم به طبقه بالا رفت و روبروی در اتاقی که به ژان داده شده بود ایستاد اتاقی کنار اتاق خودش ؛ گاردهای شخصی باید نزدیک ترین جای ممکن به رئیسشون میبودن این قانون عمارت بود.. تقه ای به در زد و بدون گرفتن جواب وارد شد..
با ورودش پسر رو در حالی دید که روی تخت با نیم تنه برهنه و غرق خوابه سریع نگاهش رو به سمت دیگه ای دوخت و سرفه مصنوعی کرد:اهمممممم...
پسر کوچکترین تکونی نخورد ؛دوباره سرفه بلند تری کرد
:اهممممم..هوووممم...مممممممم
باز هم تکون نخورد
«با وجود خواب سنگینش چطور میخواد از من محافظت کنه..، لعنت بهت وانگ ییبو این کاردستیه خودت بود»....
با خشم سمت میز کنار اتاق رفت و با مشت محکم روی میز کوبید که پسر شش متر از جا پرید ؛ با گنگی و ترس به اطراف نگاه کرد و در نهایت نگاهش روی ییبو ثابت موند
:چتهههه!؟بهت یاد ندادن وقتی یه نفر خوابه اینطور بیدارش نمیکنن
دستش رو روی قلبش گذاشت و تند تند نفس کشید و چشماشو بست تا از ضربان شدیدش جلوگیری کنه تو این زمان ییبو با بهت به ژان که طلبکارانه باهاش صحبت کرده بود نگاه کرد و از لایه دندونای چفت
شدش غرید:همه جای این خونه مال منه ...هر جا خواستم میرم ؛توام زیر دست منی..هرطور خواستم باهات رفتار
میکنم.....تو حق نداری اینطور با رئیست برخورد کنیژان نگاه طلبکاری انداخت
:رئیسمی که باش بالاخره خدمه هم باید یه حقوقی داشته باشن ،بادیگاردتم، برده ات که نیستم...منم حقوق خودمو تو این عمارت دارم
و دستاشو با تخسی روی سینش گره کرد و صورتش رو به طرف دیگه چرخوند و چشماشو بست ییبو از شدت خشم دستی توی موهای خوشحالتش کشید و نفسشو فوت کرد ؛خواست از اتاق خارج بشه ،قبل
از اینکه بلایی سر پسر روبروش بیاره که با حرفش متوقف شد:راستی نتیجه کارم چی شد؟!استخدامم میکنید؟!
:قبولی....
و لب زد
![](https://img.wattpad.com/cover/318125074-288-k353677.jpg)
YOU ARE READING
KING
Fanfictionعشق نه قانون داره،نه قاعده....بی حساب میاد،بی کتاب میره......در مقابل قدرت عشق شاه تمام قانونای دنیا هم که باشی با یه حرکت کیش و....ماتی..... خلاصه فیک: ادوارد پیشنهاد یه پروژه خیلی بزرگ رو به ییبو میده،پروژه ای که ورود ییبو به خاندان اندرسون رو در...