از لیموزین پیاده شد و عینک دودیش رو از روی چشمش برداشت نگاه اجمالی به عمارت افعی انداخت و به سمت عمارت راه افتاد؛ افعی همراه دو بادیگاردش جلوی عمارت به استقبالش اومده بود:خوش آمدی ...وانگ ییبو
نیشخندی زد ،دندونای نیشش خودنمایی کردن ؛سری تکون داد و همراه افعی به داخل عمارت رفت
:خب...چه خبر؟
:خبر که محموله رو رسوندمو پولش باید الان دیگه تو حساب ادوارد باشه
:خوبه...مشکلی پیش نیومد!؟
:نه فقط.....
از پشتی مبل فاصله گرفت
:برام جالبه که اونجا همه با شنیدن اسم مارتین، کارا رو واسمون راه مینداختن فکر نمیکردم ادوارد به همین زودی خودشو بازنشسته کنه
پوزخندی زد و گفت
:بازنشست نکرده، کسی رو داره که بهش مطمئن باشه....
هجوم آوردن خون زیر پوست پائولو واضح بود و ییبو از این اتفاق و جواب کوبنده لذت میبرد؛ نگاهش رو به اطراف چرخوند
:راستی حال پسر خوندت چطوره!؟اسمش چی بود!...جی لی...
انگشت اشارشو به تهدید سمت ییبو گرفت و از پشت دندونای چفت شدش غرید
:تلافیشو سرت در میارم
ییبو قهقهه بلندی سر داد
:بی صبرانه منتظر اون روز هستم
از جا بلند شد
:آها در ضمن امشب یه مهمونی بزرگ تو عمارت ادوارد هست همه روسای باندای بزرگمون هم هستن خوبه که تو هم باشی....یعنی برات سود داره
و بدون کلام دیگه ای از عمارت خارج شد ...
________________________
با چهره کلافه مشغول نگاه به دخترایی شد که مشغول نظافت بودن هایکوان بیشتر از نظارت بر این کارصلاح ندیده بود که چیزی رو بهش بسپره هوفی کشید و مشغول بازی با گوشیش شد که با صدای تق تق متوجه ورود ادوارد شد از سر جاش پرید و دستاشو پشتش
گره کرد و دستپاچه سلام داد:سلام جناب اندرسون
ادوارد با همون چهره یخی همیشگیش جواب داد
:سلام فکر میکردم همراه ییبو رفته باشی
:ایشون صلاح دیدن تو کارای جشن کمک بدم تا مشکلی پیش نیاد
سری به نشانه تایید تکون داد
:درسته؛ولی من برات یه مأموریت دارم...
آب دهنشو به سختی قورت داد
:بفرمایید
:میخوام با چندتا از گاردا یه کارخونه رو واسم بسوزونید
![](https://img.wattpad.com/cover/318125074-288-k353677.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
KING
Fanficعشق نه قانون داره،نه قاعده....بی حساب میاد،بی کتاب میره......در مقابل قدرت عشق شاه تمام قانونای دنیا هم که باشی با یه حرکت کیش و....ماتی..... خلاصه فیک: ادوارد پیشنهاد یه پروژه خیلی بزرگ رو به ییبو میده،پروژه ای که ورود ییبو به خاندان اندرسون رو در...