part43

94 42 28
                                    


به سختی چشماشو باز کرد و تو تخت غلتی زد خبری از ییبو نبود دستاشو دو طرف خودش باز کرد و نفسشو با فوت بیرون داد که چشمش به ساعت افتاد چند باری محکم پلک زد و به سرعت از جا پرید

:دیرم شده دیرم شده

سریع سمت کمد لباسا دوید و از داخلش یه پیراهن مردونه سفید و شلوار مشکی بیرون اورد و همان طور که دور خودش میچرخید و وسایلشو بر میداشت لباسا رو به تن کرد و از اتاق بیرون زد؛ سرکی داخل اشپزخونه کشید ییبو مشغول اشپزی بود با مطمئن شدن از حضور نداشتن ژوچنگ تو خونه سریع سمت ییبو دوید و از پشت بغلش کرد،بوسه ای روی گردنش نشوند و گفت

:چرا بیدارم نکردی؟!

ییبو که از حرکت ناگهانی ژان شوکه شده بود بالاخره از حالت تدافعی خارج شد و زیر دندون غرید

:هیچوقت اینطور به من نزدیک نشو

ژان ریز ریز شروع به خنده کرد و فاصله گرفت

:اطاعت رئیس

چرخید و روبروی ژان ایستاد

:کجا میری؟

:سرکار بعد از سه سال این چند روزه رو هم بهم اوانس دادن

:ظهر میای خونه

:امممم نمیدونم....خبرت میکنم

بوسه سریعی روی گونه ییبو نشوند و فرار کرد

:فعلا رئیس....
________________________

پشت در اتاق هایکوان ایستاده بود دستش سمت دستگیره نمیرفت...میترسید.....
هایکوان ادم زرنگی بود دیر یا زود متوجه حضور ییبو تو چین میشد و ژان برای این قسمت ماجرا هیچ برنامه ای نداشت تنها امیدش این بود که تا اون زمان داغی ماجرای ادوارد و مارتین سرد بشه و اون باند برای همیشه فراموش بشن شاید تحت این شرایط میتونست هایکوان رو راضی کنه تا شاید دست از سر ییبو برداره....
نفسشو محکم بیرون فوت کرد و تقه ای به در زد با فرمان ورود،وارد اتاق شد و بلافاصله سلام نظامی داد ژوچنگ و هایکوان داخل اتاق نشسته بودن سمت ژوچنگ برگشت که با چشم غره و تکون دادن سر توامان بهش سلام داد ژان هم پلکی زد وبا قورت دادن اب دهنش سعی در خونسرد نشون دادن خودش کرد چند قدمی جلو رفت و روبروی هایکوان که با نگاهی موشکافانه مشغول انالیزش بود نشست...

:این مدت شرایط سختی رو گذروندی و بهت حق میدم تا حدودی گنگ باشی....

به ساعت روی مچش اشاره ای کرد و با جدیت گفت

:اما امیدوارم این بی نظمی تکرار نشه

:بله قربان

:ماموریت جدیدی در راهه که میخوام با حضور افسر ژوچنگ انجام بشه
____________________________

مشتی به بازوی ژوچنگ کوبید

:این خیلی خفنه

ژوچنگ با چهره در هم و دندان های چفت شده غرید

KINGWhere stories live. Discover now