با خوردن پیک چهارم احساس داغی تمام بدنشو گرفت به الکس نگاه کرد که نشانه هایی از مستی در او هم نمایان شده بود:کافیه....
الکس خنده ای سرخوش سر داد
:چیه؟؟نکنه با همین سه،چار پیک مست شدی...
بیخیال!!لیوان ژان رو دوباره پر کرد و به دستش داد؛ ژان لیوانو گرفت وجرعه جرعه سر کشید با هر بار ورودمحتویات گلس داخل دهنش حس گر گرفتگیش بیشتر میشد و کم کم حس سست شدن عضلاتش به سراغش اومد؛ با گیجی و در حالی که کلماتو میکشید رو به الکسی که گلس دیگه ای سمتش گرفته بود گفت
:اوممممم....من....دیگهههههه.....نمییییتونممممممم
الکس نیشخند دندون نمایی زد و از جا بلند شد ، پشت ژان ایستاد،دستاشو روی شونه های ژان گذاشت وعقب و جلو کرد
:هی ژان نگو که مست شدی
ژان چیزی نگفت و الکس همچنان با بی شرمی دستاشو روی بدنش تکون میداد و آروم آروم سمت قفسه سینش میکشید با رسیدن به سینه ژان با انگشتاش فشاری روی نیپل های پسر آورد که با این حرکت، ژان به یکباره از جا پرید و با صدای بیحالی گفت
:داری چه ....غلطی میکنی!؟
الکس با حفظ همون نیشخند جواب داد
:سعی میکنم با ماساژ بدنت هوشیارت کنم بیبی
دوباره سمت ژان رفت و با فشاری روی سینش روی کاناپه پرتش کرد و روش خیمه زد تمام ذهن ژان خالی شده بود و اختیارشو از دست داده بود اما الکس کاملا هوشیار بود و فقط تظاهر به مستی میکرد..سرش رو به گردن ژان نزدیک کرد و پوست لطیف پسر رو بین لب هایش گرفت و فشرد دستاش حالا با خشونت بیشتری روی بدن ژان حرکت میکرد و تو یه حرکت زیر لباسش رفت تا لباس رو بیرون بیاره اما با دستی که دور گردنش پیچیده شد و باعث پرت شدنش به طرف دیگه نشیمن شد به خودش اومد و با بهت به چهره
برافروخته ییبو نگاه کرد؛با ترس و من من گفت:ماااا...مارتین!!!
با شنیدن اسمش به سمت الکس هجوم برد و با همون دست سالمش مشت محکمی رو مهمون صورت مرد کرد که خون از دهنش بیرون پاشید و نالش دراومد
:بذار...بذار برات...توضیح....اخ
با ضربه محکمی که پای ییبو به شکمش کوبید جملش ناقص موند و به دنبال اون ضربات دیگه و سنگینی توی صورت و شکم و سینش زده شد که تقریبا تا مرز بیهوش شدن رفت ییبو موبایل الکسو از جیبش بیرون آورد و با کسی تماس گرفت
:بیاین این تن لشو از اینجا ببرین نمیخوام اینجا کثیف کاری بشه....
و تماس رو قطع کرد؛ ژان آروم به ییبو نزدیک شد و در حالی که دستش رو روی سرش گذاشته بود به الکس نگاهی انداخت
YOU ARE READING
KING
Fanfictionعشق نه قانون داره،نه قاعده....بی حساب میاد،بی کتاب میره......در مقابل قدرت عشق شاه تمام قانونای دنیا هم که باشی با یه حرکت کیش و....ماتی..... خلاصه فیک: ادوارد پیشنهاد یه پروژه خیلی بزرگ رو به ییبو میده،پروژه ای که ورود ییبو به خاندان اندرسون رو در...