part20

225 51 3
                                    


با خوردن پیک چهارم احساس داغی تمام بدنشو گرفت به الکس نگاه کرد که نشانه هایی از مستی در او هم نمایان شده بود

:کافیه....

الکس خنده ای سرخوش سر داد

:چیه؟؟نکنه با همین سه،چار پیک مست شدی...
بیخیال!!

لیوان ژان رو دوباره پر کرد و به دستش داد؛ ژان لیوانو گرفت وجرعه جرعه سر کشید با هر بار ورودمحتویات گلس داخل دهنش حس گر گرفتگیش بیشتر میشد و کم کم حس سست شدن عضلاتش به سراغش اومد؛ با گیجی و در حالی که کلماتو میکشید رو به الکسی که گلس دیگه ای سمتش گرفته بود گفت

:اوممممم....من....دیگهههههه.....نمییییتونممممممم

الکس نیشخند دندون نمایی زد و از جا بلند شد ، پشت ژان ایستاد،دستاشو روی شونه های ژان گذاشت وعقب و جلو کرد

:هی ژان نگو که مست شدی

ژان چیزی نگفت و الکس همچنان با بی شرمی دستاشو روی بدنش تکون میداد و آروم آروم سمت قفسه سینش میکشید با رسیدن به سینه ژان با انگشتاش فشاری روی نیپل های پسر آورد که با این حرکت، ژان به یکباره از جا پرید و با صدای بی‌حالی گفت

:داری چه ....غلطی میکنی!؟

الکس با حفظ همون نیشخند جواب داد

:سعی میکنم با ماساژ بدنت هوشیارت کنم بیبی

دوباره سمت ژان رفت و با فشاری روی سینش روی کاناپه پرتش کرد و روش خیمه زد تمام ذهن ژان خالی شده بود و اختیارشو از دست داده بود اما الکس کاملا هوشیار بود و فقط تظاهر به مستی میکرد..سرش رو به گردن ژان نزدیک کرد و پوست لطیف پسر رو بین لب هایش گرفت و فشرد دستاش حالا با خشونت بیشتری روی بدن ژان حرکت میکرد و تو یه حرکت زیر لباسش رفت تا لباس رو بیرون بیاره اما با دستی که دور گردنش پیچیده شد و باعث پرت شدنش به طرف دیگه نشیمن شد به خودش اومد و با بهت به چهره
برافروخته ییبو نگاه کرد؛با ترس و من من گفت

:ماااا...مارتین!!!

با شنیدن اسمش به سمت الکس هجوم برد و با همون دست سالمش مشت محکمی رو مهمون صورت مرد کرد که خون از دهنش بیرون پاشید و نالش دراومد

:بذار...بذار برات...توضیح....اخ

با ضربه محکمی که پای ییبو به شکمش کوبید جملش ناقص موند و به دنبال اون ضربات دیگه و سنگینی توی صورت و شکم و سینش زده شد که تقریبا تا مرز بیهوش شدن رفت ییبو موبایل الکسو از جیبش بیرون آورد و با کسی تماس گرفت

:بیاین این تن لشو از اینجا ببرین نمی‌خوام اینجا کثیف کاری بشه....

و تماس رو قطع کرد؛ ژان آروم به ییبو نزدیک شد و در حالی که دستش رو روی سرش گذاشته بود به الکس نگاهی انداخت

KINGWhere stories live. Discover now