part17

167 58 16
                                    


به چشمای سیاه و نافذ مرد روبروش نگاه کرد

:همه چیز آماده ست صدتا گارد آموزش دیده و حرفه ای براتون آماده شده و برای اقامتتون فعلا تو یه سوییت تو آپارتمان من بمونید تا روز عملیات و تایید کنن

سری تکون داد

:راه ارتباطمون؟!

یه سیم کارت از جیبش بیرون آورد و به سمتش گرفت

:این خط هم سفید و هم کدگذاری شدست امکان شنودش صفره پس بعد ازعملیات از طریق همین خط با هم در ارتباطیم شماره خط منم روش سیوه

:اوکی

به یکی از گاردای کنارش اشاره کرد و تو گوشش چیزی پچ پچ کرد

:گارد من شما رو تا سوییت همراهی می‌کنه لطفا بفرمایید

هر دو همزمان سر پا ایستادن و همراه گارد حرکت کردن بعد از مدتی ماشین جلوی یه برج لوکس ترمز کرد و پیاده شدن و طبق روال همراه گارد به سمت سوییت حرکت کردن و با ورودشون گارد تعیین شده الکس رمز ورود رو بهشون داد.....و با رفتنش در رو پشت سرش بست؛ ییبو نگاه اجمالی به اطراف انداخت، یه سوییت کوچک بود که یه آشپزخونه و یه سالن کوچک و یه اتاق خواب داشت با دیدن اتاق خواست وارد بشه که ژان جلوشو گرفت

:هی اینجا فقط همین یه اتاقو داره

بی حس بهش نگاهی کرد

:خب که چی؟!

:خب یعنی من نمیتونم تو سالن بمونم حداقل واسه وسایلم نیاز به یه اتاق دارم

پوزخندی زد و ژان رو به طرفی هل داد و وارد اتاق شد ساکش رو روی صندلی گذاشت و اطراف رو بررسی کرد که دوباره صدای غرغر ژان بلند شد

:هی اگر فکر کردی که اتاقو بهت میدم اشتباه کردی چون منم از این اتاق سهم دارم...

رو پاشنه پا چرخید و نگاهش و به ژان داد

:گفتی واسه وسایلت یه اتاق میخوای نه!؟

با تعجب و شوک سرش رو به نشانه تایید تکون داد

:خیلی خوب بیا وسایلتو بذار داخل اتاق

مشکوک نگاهی بهش کرد اما به حرفش گوش داد ؛ وارد اتاق شد و وسایلی که آورده بود رو از ساک بیرون آورد و توی کمد و دستشویی گذاشت و برگشت تا روی تخت بشینه و کمی استراحت کنه که با صدای ییبویی که تمام مدت گوشه ای از اتاق ایستاده بود و به کاراش نگاه میکرد خشک شد

:حالا از اتاقم برو بیرون

با شوک سریع سرش رو بالا گرفت و بهش نگاه کرد ییبو هم شونه ای بالا انداخت و با بی‌خیالی گفت

:تو گفتی اتاقی برای وسایلت میخوای منم اجازه دادم وسایلتو اینجا بذاری

:ولی من از اینجا بیرون نمیرم

KINGWhere stories live. Discover now