Part 59

72 23 0
                                    

چانیول با اخم و مشکوک به جه جونگ که پای مجروحش رو تمیز می کرد خیره شده بود. پسر برای بیرون آوردن پاش، یه گرد زرد روی پاش ریخته بود و بعد بدون هیچ دردی، اون رو از توی تله در آورده بود. اون از اومدن رازآلود یی فان و ظاهر شدن ساعت و این هم از گرد زرد و چهره ی عجیب و زیادی زیبای درمانگر، حس می کرد در حال دیدن یه رویاست و احتمالا یه کم بعد از خواب بیدار بشه.

جه جونگ خندید و فرو رفتگی شکل خط روی لپ هاش مشخص شد.

-نترسین، قرار نیست یهو یه اژدها از یه جایی در بیاد و جزغالتون کنه یا بخورتتون.

چانیول با اخم گفت :

-اول که یکیتون یهو از ناکجاآباد ظاهر می شه و توی یه ساعت گنده می برتم، حالا هم که تو با این قیافه که شبیه آدم نیست یه گرد زرد روی پام می ریزی.

جه جونگ خندید:

-شاهزاده‌ی کشور باید بیش‌تر از اینها شجاعت داشته باشه.

چانیول طوری به جه جونگ چشم غره رفت که پسر بیچاره خودش رو یه مقدار عقب کشید و معذب لبخند زد و گفت:

-پوزش می‌خوام عالیجناب.

چانیول پرسید:

-پام کی خوب می‌شه؟

جه جونگ به عقب تکیه داد.

-دوست دارید پایتان همین الان کامل خوب بشه؟

-چی؟!

-می‌تونم کاری کنم که همین الان خوب بشه.

چانیول عصبانی گفت:

-داری سر به سرم می‌ذاری؟

جه جونگ لبخند زد.

-خیر عالیجناب.

چانیول یه کم با ترس دور و برش رو نگاه کرد و بعد گفت:

-ببینم نکنه تو جنی؟

جه جونگ بلند خندید، دستهاش رو جلوی صورتش تکون داد و گفت:

-خیر عالیجناب، من فقط یه درمانگرم.

چانیول عصبانی گفت:

-کدوم درمانگر می‌تونه یکهو یه زخم عمیق رو خوب کنه؟

-من یه جادوگرم و از جادو برای درمان استفاده می‌کنم.

چانیول بی اعتماد گفت:

-همه‌ی جادوگرا در قبال جادوشون یه چیز می‌خوان، تو در عوض چی می‌خوای؟

جه جونگ چند ثانیه توی سکوت به چانیول خیره موند و بعد سر تکون داد و گفت:

-من چیزی از عالیجناب نمی‌خوام.

چانیول یکی از ابروهاش رو بالا برد و بعد بدون اینکه به خودش زحمت مخفی نگه داشتن فکرش رو بده گفت:

-خیلی عجیب غریبی.

جه جونگ بدون جواب دادن از سرجا پاشد و به سمت قفسه‌های چوبی آخر اتاق رفت ولی قبل اینکه دستش رو سمت شیشه ها ببره، اخم کرد و سریع عقب اومد. با صدای بلند گفت:

Prince's wifeजहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें