گردنش عصبانی و سریع به سمت چپ چرخید. سهون دستشو بالا برده بود.
اخم غلیظی روی صورت یی فان نشست. و سرشو به معنی مخالفت به دو سمت تکون داد.
ولی سهون مصمم هنوزم دستشو بالا نگه داشته بود. یی فان با اخم زیرلب گفت:
-پسره ی احمقِ لجباز.
به شوگا اشاره کرد و کلاهشو روی سر گذاشت و بعد پشت پرده های ارغوانی رفت. زنی که آرایش دلقک روی صورتش داشت بهش نزدیک شد:
-چی شد؟ هیچوقت وسط نمایش اجراتو ول نمیکردی و امروز بار دومه که این کارو میکنی.
-سرت به کارت خودت باشه.
-نکنه چیزیو از ماها مخفی میکنی؟
-آره یه چیزو مخفی میکنم و اونم این حقیقته که هرچی میگذره احمق تر از سابق میشی و معنی دخالت نکن رو نمیفهمی.
زن اخم کرد و با حرص گفت:
-داری تند میری رئیس. یادت باشه اگه من کنار بکشم خیلی ها هم همراه من کنار میکشن و فکر نکنم با چند نفر بتونی نمایش به این بزرگیو بچرخونی.
-وقتی میگم احمق شدی انکار میکنی. متن قراردادو که به خاطر داری عزیزه من؟
زن از حری جیغ خفه ای زد و بعد انگشت اشارشو به سمت یی فان تکون داد:
-یه روز...یه روز تلافی تمام این تحقیرها رو در میارم رئیس وو.
یی فان به تمسخر کمی خم شد و کلاهشو از سر برداشت و دوباره روی سر گذاشت:
-بی صبرانه منتظر اون روز خواهم بود پرنسس.
-حالم ازت بهم میخوره مرتیکه ی دغل باز.
یی فان پوزخند کمرنگ و گذرایی زد و بعد توی راهرو ناپدید شد.
سهون عصبانی و با حرص به شوگا که بازم نمایش تکراری اجرا میکرد خیره شده بود.
-تو همراه من میای پسر کوچولو.
دستی دور بازوش حلقه شد و بعد از زدن این حرف توی راهرو کشیده شد.
وحشت زده تقلا کرد. چیزی جز نمای کمی از پشت غریبه ای که دنبال خودش میکشوندش نمیدید ولی با تردید پرسید:
-یی فان؟
-فکر میکردم زرنگ تر از این حرف ها باشی. امروز هم تو و هم دوست عزیزت و شاهزاده ی محبوبش حسابی نا امیدم کردین.
-منو کجا میبری؟ بکهیونو از کجا میشناسی؟
-زیادی سوال میپرسی.
سعی کرد بازوشو از میون انگشت های محکم یی فان که شبیه گیره روی گوشتش حلقه شده بود بیرون بیاره ولی موفق نشد.
داد زد:
-داری کجا میبریم؟
-جایی که دور از اینجا باشه تا دوباره فکرهای احمقانه توی مغز کوچیکت نیاد.
YOU ARE READING
Prince's wife
FanfictionCouple: Chanbaek Genre: Romance, Fantasy Author: Barf.Azar Status: completed Site's Channle: @Exoperfic بکهیون آخرین فرزند سِر بیون مخفیانه عاشق شاهزاده چانیوله، اون یه فرصت به دست میاره تا با معالمه با جادوگر، بتونه چانیول رو به دست بیاره ولی بکهیو...