تهیونگ با برداشتن یک باکس سوجو و آبجو با جونگکوک در حال بالارفتن از راهپله بودند.-هوا خنکه، الکل توی هوای سرد، گرم نگهت میداره.
+خوبه.
با رسیدن به پشتبوم، روی نیمکت چوبی نشستند.
تهیونگ، باکس رو پایین پاش، روی زمین قرار داد؛ لیوانها رو از دست جونگکوک گرفت و ترکیبی از سوجو و آبجو رو درست کرد.-تقدیم با عشق!
جونگکوک ابرویی بالا انداخت:
+ممنون از شما.
-امتحانش کن، زودباش!
جونگکوک لیوان رو نزدیک بینیش برد و بو کرد:
+هیونگ این زیاد نیست؟ چرا یه شات نریختی؟
-میخواستم ترکیبی باشه؛ لطفاً بنوشش.
+امیدوارم اوردوز نکنم.
گفت و یکسوم لیوانش رو نوشید.
تهیونگ خندید و گفت:
-کسی با یه لیوان سوجو و آبجو نمیمیره جونگکوک!
با قورتدادنش، گلوش سوخت و کمکم بدنش داغ شد.
درحالی که صورتش رو جمع کرده بود گفت:
+چیزی که من رو مست میکنه الکل نیست؛ تویی که باعث میشی من مست بشم، بودن توئه که من رو سرمست میکنه.
تهیونگ درحالی که تعجب کرده بود، بلند شد و در آغوش پسر نشست؛ طوری که پشتش به تن جونگکوک چسبید و سرش رو به سینهی پسر تکیه داد.
-هنوز یه ذره هم نخوردی که مست بشی!
تهیونگ از لیوان جونگکوک نوشید، پسر خندید و گفت:
+کمکم کردی زودتر تمومش کنم؟
-هوم، سردم میشه.
جونگکوک دستهاش رو دور کمر پسر حلقه کرد و گونهاش رو بوسید:
+چیزی که گرمت میکنه الکل نیست هیونگ، بغل منه!
تهیونگ خندهی ناباورانهای کرد و با تعجب از پایین به پسر نگاه کرد:
- امشب خیلی داری باهام لاس میزنی!
جونگکوک دستش رو از زیر تیشرت تهیونگ رد کرد و شروع به نوازش آروم شکمش کرد.
تهیونگ هیسی کشید.
+دوست نداری دوستپسرت باهات لاس بزنه؟
دستهاش رو بالاتر آورد و رو سینهی پسر کشید، تهیونگ تکونی به بدنش داد و آه کوتاهی کشید.
-جونگکوک...
پسر بوسهای به گردن تهیونگ زد و محتویات لیوانش رو تموم کرد؛ دستهاش مشغول بازی با نیپلهای پسر بودن.
YOU ARE READING
𝐅𝐎𝐑𝐁𝐈𝐃𝐃𝐄𝐍 ᵏᵒᵒᵏᵛ/ᵛᵏᵒᵒᵏ
Fanfiction[Completed] خلاصه: تو این دنیای دردسرساز، فشار و استرس، ترسِفردا؛ یه حسی هست تو قلب من باز، حس پریدن قبل پرواز. میگن همه هفت رنگن تو رنگ من باش. تهیونگ و جونگکوک در مسیر یکسان آیدل شدن قرار میگیرن، آیا به مسیرشون به طور جداگانه ادامه میدن یا عشقی...