شلوغی و همهمهی زیاد داخل سالن، خبر از ورود پسرها به مراسم Edaily Culture awards رو میداد.هفت نفر برای بردن جایزهی دسانگ در پشت صحنه ایستاده بودن. جونگکوک با کت و شلوار مشکی و پیرهن همرنگش، جذابیت خودش رو بیشتر از همیشه کرده بود و این تهیونگ بود که یک لحظه نمیتونست نگاهش رو از برداره. با لذت به جزئیاتش نگاه و تحسینش میکرد. جونگکوک لبخندی زد و یقهی کت پسر رو با دست راستش لمس و مرتبش کرد. اون تصویر مثل رویای عروسی اون دو پسر به چشم میومد. دو داماد شیک و نجیب که به همراه پنج ساقدوش دوست داشتنی وارد سالن میشدن و یکی شدنشون رو در کنار عزیزانشون جشن میگرفتن.
-نمیتونم چشمهام رو از روت بردارم.
جونگکوک لبخندی زد و ناخواسته لب پایینش رو گاز گرفت.
+فقط به من نگاه کن.
چشمهای تهیونگ روی لبی که بین دندونهای پسر گیر افتاده بود، قفل شد. میتونست همهی آدمها و ازدحام دورشون رو فراموش کنه و تنها به بوسیدن پسر روبروش مشغول بشه.
آهی کشید. امشب قرار بود سخت بگذره. امشب، فاصلهها بیشتر از هر وقتی کش میومدن.
-چیزی که مال منه رو گاز نگیر.
جونگکوک لب پایینش رو توی دهنش کشید، ابرویی بالا انداخت و بیصدا خندید.
-وادارم نکن جلوی همه مالکیتش رو اثبات کنم جئون جونگکوک!
جونگکوک لبههای کت پسر رو گرفت و به هم نزدیک کرد.
+خال زیر لبم یا فرورفتگی بین لب بالام؟ کدومش رو دوست داری ببوسی؟
جونگکوک بازی رو شروع کرده بود و تهیونگ تا جایی که برنده بشه به این بازی ادامه میداد.
-اول لب پایینت رو گاز میگیرم و بعد فرروفتگی بین لبت رو میبوسم.
کمی صورتش رو نزدیک پسر کرد:
-و بعد زبونت رو میبرم توی دهنم و مکش میزنم.
جونگکوک نفس تند شدهاش رو محکم بیرون داد.
تهیونگ پوزخند کمرنگی زد و با چشمهاش به پایین تنهی پسر اشاره داد:
-شاید هم باید چیز دیگهای رو توی دهنم ببرم و مکش بزنم.
جونگکوک سکوت کرده بود. میدونست توی درتی حرف زدن اونی که همیشه بازندهست خودشه اما باز انجامش میداد چون فقط خودش میدونست چقدر از تهیونگ بی شرم لذت میبره.
-هوم؟ چی فکر میکنی؟ میتونم مثل وقتهایی که آبنبات میخورم و با چشمهات لختم میکنی، برات انجامش بدم.
جونگکوک فهمید که چیزی توی پایین تنهاش با گرمای زیادی تکون خورد. درست در همون وضعیت، استفها اونها رو به سمت جایگاه و میز گرد مخصوص خودشون هدایت کردن.
YOU ARE READING
𝐅𝐎𝐑𝐁𝐈𝐃𝐃𝐄𝐍 ᵏᵒᵒᵏᵛ/ᵛᵏᵒᵒᵏ
Fanfiction[Completed] خلاصه: تو این دنیای دردسرساز، فشار و استرس، ترسِفردا؛ یه حسی هست تو قلب من باز، حس پریدن قبل پرواز. میگن همه هفت رنگن تو رنگ من باش. تهیونگ و جونگکوک در مسیر یکسان آیدل شدن قرار میگیرن، آیا به مسیرشون به طور جداگانه ادامه میدن یا عشقی...