Part 45

279 56 5
                                    


16جولای 2019

با رسیدن به جنگل Camptong از ون مشکی کمپانی پیاده شدن و به طرف محل استراحتشون قدم برداشتن.
هر کدوم از اعضا، کوله‌ی مربوط به خودشون رو روی دوششون انداخته بودن. بعد از مدت زیادی کار، استراحت در بیرون شهر براشون ضروری بود. طبیعت، صدای آواز پرنده‌ها، هوای تمیز و با اکسیژن تازه برای تجدید قوا، کمک‌کننده بودن.

با اتمام آخرین اجراشون در بوسان، تور کنسرت‌هاشون به پایان رسید. اون یه پایان پر سر و صدا بود، چون تهیونگ می‌خواست که باشه. اون تنها با گفتن جمله‌ی "من اهل دگوام اما قلبم توی بوسانه" بار دیگه به حواشی دامن زد و به تهکوکر‌ها ثابت کرد که تموم احتمالاتشون بر مبنای واقعیته.

اون توی کنسرت فرانسه هم اول به جونگ‌کوک و بعد به قلبش اشاره کرد. تهیونگ حرفی نمی‌زد؛ اما رفتارش واضح بود. دوست‌داشتن، مثل نمر‌ه‌ی بد ریاضیت توی مدرسه نبود که بشه پنهانش کرد. دوست‌داشتن، سرکش‌ترین احساس برای انسان‌هاست که اون‌ها رو گاهی به احمقانه‌ترین کارها یا تجربه‌ی شیرین‌ترین لحظات وا می‌داره.

صدای قدم‌هایی رو پشت سرش شنید که بهش نزدیک می‌شد. ناگهان دست آشنایی، دور بند ساک دستی‌‌اش نشست:

+من میارم.

-دوستت دارم.

جونگ‌کوک متعجب بهش نگاه کرد و خندید. این لحظه، اون رو به یاد گذشته‌شون انداخت.

وقتی که برای عکس‌برداری با کت و شلوارهای سفید رنگشون، تهیونگ یه مرتبه برگشت و بهش گفت که دوستش داره. انگار تهیونگ به ابراز علاقه‌ی یهویی، تمایل زیادی داشت.

پسر با لبخندی جواب داد:

+من هم همینطور.

تهیونگ نفس‌ عمیقی کشید. هوای تازه و بدون آلودگی رو وارد ریه‌هاش کرد. در این لحظه دلش چی می‌خواست؟ اون توی طبیعت، شونه به شونه‌ی مهم‌ترین فرد زندگی‌اش راه می‌رفت. کسی که همیشه و هرجا حمایتش می‌کنه و عمیق‌تر از دیروز، بهش عشق می‌ورزه.

نگاهی به آسمون آبی که حالا رو به تیره بودن می‌رفت و خبر از بارون می‌داد، کرد. این لحظه، فقط باید شکرگذاری می‌کرد. لبخندی زد و سرش رو پایین آورد. دلخوشی‌اش با شونه‌هایی که برای ورزش‌های پی‌در‌پی‌اش هر روز پهن‌تر می‌شدن، مقابلش راه می‌رفت.

به سمتش دویید و خودش رو روی کولش پرت کرد.

جونگ‌کوک کمی به جلو خم شد و بعد یک دستش رو زیر رونش گذاشت تا نیفته.

-بذار ببینم چقدر خوب ورزش کردی!

تهیونگ با شادابی و شیطنت گفت و تنها، انگشت‌های جونگ‌کوک رو حس کرد که از رونش به سمت باسنش، جایی نزدیک به سوراخش رفت. خب، اون مثل جونگ‌کوک نبود که با این‌ کار پشیمون بشه و از کولش پایین بیاد؛ برعکس. اون آماده بود تا جواب شیطنتش رو با کشیدن آهی دم گوشش بده.

𝐅𝐎𝐑𝐁𝐈𝐃𝐃𝐄𝐍 ᵏᵒᵒᵏᵛ/ᵛᵏᵒᵒᵏWhere stories live. Discover now