-هی! هی! اونجا رو ببین! اون تهیونگ و جونگکوک بیتیاس نیستن؟دختر با موی چتری، با آرنج، به دوستش که سرش توی گوشیش بود، کوبید و گفت.
+آه... چی؟!
-اونجا رو ببین! اونا خودشونن!
دختر سرش رو بالا آورد و خط نگاه دوستش رو گرفت. درست میگفت! اون دو نفر، تهیونگ و جونگکوک بودن.
بلافاصله دوربین گوشیش رو باز کرد و شروع به عکس برداری کرد. باید به بقیه هم نشون میداد. اونجا یه مکان عادی برای قرار نبود، اونجا هتل بود!
-حق با دیسپچ بود. کاپلی که میخواست لو بده، تهکوک بود! خدای من!
دختر خندید و از ذوق پاش رو به زمین کوبید.
+لعنتی! جونگکوک دوربین داره؟
-وای آره! داره از قرارشون فیلم میگیره!
+خدای من! اون خیلی رمانتیکه. چرا انقدر بهم میان؟
-باید پستش کنیم تا بقیه هم ببینن!
دختر سرش رو تکون داد و بلافاصله عکسها رو آپلود کرد.
+من قسم میخورم تهکوک ریله!
-هست. اونها یه قرار غیر رسمی توی هتل کنار برج نامسان داشتن. جونگکوک از تموم قرارشون فیلم میگیره. تو میدونی که رزرو کردن این هتل، کار آسونی نیست.
+آه آره، اونها واقعاً احتیاط کردن. یه قرار دوستانه قطعاً به احتیاط نیاز نداره.
-هوممم. عاشقشونم. اونا توی یه خونه زندگی میکنن، چرا باید توی یه هتل اون هم توی سئول قرار بذارن؟
دختر دستش رو روی صورتش گذاشت و جیغ خفیفی کشید:
-آه لطفاً خفه شو! نمیخوام بیشتر از این به دوستپسر بودنشون فکر کنم.
.
.
.جونگکوک ظرف غذای تهیونگ رو جلوی خودش کشید و مشغول تکهکردن گوشتهای داخل ظرفش شد. تبدیل به یه عادت شده بود که به راحتی تهیونگ فکر کنه و در انجام ریزترین کارها کمکش کنه.
-توی فکری...
تهیونگ با تعلل پرسید. شرایط بهتر شده بود اما هنوز هم سخت بود. جونگکوک بیشتر از قبل توی خودش فرو رفته و ساکت شده بود.
افکارش هنوزم مثل موجهای سهمگین به دیوارههای مغزش کوبیده میشدن. با صدای تهیونگ، از فکر در اومد و بهش نگاه کرد:
+نه، چیزی نیست.
-میدونی که نمیتونی به من دروغ بگی.
+هیچوقت دروغ نمیگم.
-میدونم. هرموقع بخوای من آمادهم که حرفهات رو بشنوم و بهت گوش بدم.
جونگکوک سرش رو تکون داد. ظرف تهیونگ رو بهش برگردوند و بلافاصله دوربینش رو برداشت و مشغول فیلمبرداری شد.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝐅𝐎𝐑𝐁𝐈𝐃𝐃𝐄𝐍 ᵏᵒᵒᵏᵛ/ᵛᵏᵒᵒᵏ
Фанфик[Completed] خلاصه: تو این دنیای دردسرساز، فشار و استرس، ترسِفردا؛ یه حسی هست تو قلب من باز، حس پریدن قبل پرواز. میگن همه هفت رنگن تو رنگ من باش. تهیونگ و جونگکوک در مسیر یکسان آیدل شدن قرار میگیرن، آیا به مسیرشون به طور جداگانه ادامه میدن یا عشقی...