Part 36

386 61 17
                                    


-هی! هی! اونجا رو ببین! اون تهیونگ و جونگ‌کوک بی‌تی‌اس نیستن؟

دختر با موی چتری، با آرنج، به دوستش که سرش توی گوشیش بود، کوبید و گفت.

+آه... چی؟!

-اونجا رو ببین! اونا خودشونن!

دختر سرش رو بالا آورد و خط نگاه دوستش رو گرفت. درست می‌گفت! اون دو نفر، تهیونگ و جونگ‌کوک بودن.

بلافاصله دوربین گوشیش رو باز کرد و شروع به عکس برداری کرد. باید به بقیه هم نشون می‌داد. اونجا یه مکان عادی برای قرار نبود، اونجا هتل بود!

-حق با دیسپچ بود. کاپلی که می‌خواست لو بده، تهکوک بود! خدای من!

دختر خندید و از ذوق پاش رو به زمین کوبید.

+لعنتی! جونگ‌کوک دوربین داره؟

-وای آره! داره از قرارشون فیلم می‌گیره!

+خدای من! اون خیلی رمانتیکه. چرا انقدر بهم میان؟

-باید پستش کنیم تا بقیه هم ببینن!

دختر سرش رو تکون داد و بلافاصله عکس‌ها رو آپلود کرد.

+من قسم می‌خورم تهکوک ریله!

-هست. اون‌ها یه قرار غیر رسمی توی هتل کنار برج نامسان داشتن. جونگ‌کوک از تموم قرارشون فیلم می‌گیره. تو می‌دونی که رزرو کردن این هتل، کار آسونی نیست.

+آه آره، اون‌ها واقعاً احتیاط کردن. یه قرار دوستانه قطعاً به احتیاط نیاز نداره.

-هوممم. عاشقشونم. اونا توی یه خونه زندگی می‌کنن، چرا باید توی یه هتل اون هم توی سئول قرار بذارن؟

دختر دستش رو روی صورتش گذاشت و جیغ خفیفی کشید:

-آه لطفاً خفه شو! نمی‌خوام بیشتر از این به دوست‌پسر بودنشون فکر کنم.

.
.
.

جونگ‌کوک ظرف غذای تهیونگ رو جلوی خودش کشید و مشغول تکه‌کردن گوشت‌‌های داخل ظرفش شد. تبدیل به یه عادت شده بود که به راحتی تهیونگ فکر کنه و در انجام ریز‌ترین کارها کمکش کنه.

-توی فکری...

تهیونگ با تعلل پرسید. شرایط بهتر شده بود اما هنوز هم سخت بود. جونگ‌کوک بیشتر از قبل توی خودش فرو رفته و ساکت شده بود.

افکارش هنوزم مثل موج‌های سهمگین به دیواره‌های مغزش کوبیده می‌شدن. با صدای تهیونگ، از فکر در اومد و بهش نگاه کرد:

+نه، چیزی نیست.

-می‌دونی که نمی‌تونی به من دروغ بگی.

+هیچ‌وقت دروغ نمی‌گم.

-می‌دونم. هرموقع بخوای من آماده‌م که حرف‌هات رو بشنوم و بهت گوش بدم.

جونگ‌کوک سرش رو تکون داد. ظرف تهیونگ رو بهش برگردوند و بلافاصله دوربینش رو برداشت و مشغول فیلمبرداری شد.

𝐅𝐎𝐑𝐁𝐈𝐃𝐃𝐄𝐍 ᵏᵒᵒᵏᵛ/ᵛᵏᵒᵒᵏМесто, где живут истории. Откройте их для себя