صورتش رو به جونگکوک بود، دستهاش رو گرفته بود و به عقب قدم برمیداشت.
با لبخند شیرین و شیطونی روی لبهاش به جونگکوک نگاه میکرد. اون به قدری جونگکوک رو دوست داشت که تحریککردن و بعد ارضاکردنش بیشتر از ارضاشدنِ خودش بهش لذت میداد.
جونگکوک کلافه قدم برمیداشت، درد پایین تنهاش از کنترل خارج شده بود.
با رسیدن به کوچهی مورد نظرش ایستاد. جونگکوک رو به دیوار چسبوند و مچ دستهاش رو با دو دست خودش، بالای سرش پین کرد.
بینیاش رو به گونهی پسر کشید و زیرلب زمزمه کرد:
-شرط میبندم بستنی تو خوشمزهتره!
جونگکوک حال خوبی نداشت.
تهیونگ بوسهی خیسی به لبهای پسر زد و دستش رو سمت کش شلوار اسلشش برد.
نفسهای جونگکوک تند شده بود، با صدای آرومی آه میکشید.
تهیونگ بوسهای به خطفک تیز پسر زد و همزمان دستش رو پایینتر برد. عضو پسر رو توی دستهاش گرفت.
-دیگه نمیتونم جلوی خودم رو برای نلیسیدنش بگیرم.
دستهاش رو از دستهای پسر جدا کرد و جلوی پاش، روی زانوهاش نشست.
شلوار و باکسر پسر رو تا انتهای رونش پایین کشید.
جونگکوک با حس خنکی بادی که میوزید هیسی کشید، اون شرایط دیوونهکننده بود.
عضو پسر رو بین انگشتهای کشیدهاش گرفت. با دستهاش تمام طول عضو پسر رو لمس و پمپش میکرد. لیسی به کلاهک عضوش زد.
+اوه... فاک...
تهیونگ از پایین به جونگکوک نگاه میکرد. با زبونش شکاف سرعضوش رو باز کرد و تندتند حرکتش داد.
پریکام پسر هر لحظه بیشتر از قبل ترشح میشد.
سر عضو پسر رو تا نیمه وارد دهانش کرد و شروع به حرکتدادن سرش کرد. همزمان با عقب و جلو بردن سرش و جمعکردن لپهاش به داخل، بالزهای پسر رو بین دستش گرفت و شروع به مالیدنشون کرد.
جونگکوک با چشمهای بسته، سرش رو به دیوار تکیه داده بود و از حس داغی دهان پسر دور عضوش به جنون رسیده بود.
با جداکردن عضو پسر، پریکام ترکیب شده با آب دهانش، روی لبهاش تا عضو جونگکوک کش اومد.
بدون اینکه ارتباط چشمهاش رو با جونگکوک قطع کنه، اینبار تموم طول عضو پسر رو وارد دهانش کرد که سر عضوش به ته گلوش برخورد کرد و باعث شد عق بزنه.
جونگکوک دستش رو بین موهای پسر برد و بریدهبریده زمزمه کرد:
+اذیت... نکن... خودتو...تهیونگ که شاهد دیدن لذت پسر دقیقاً زمانی که عضوش به ته گلوش برخورد کرد، بود؛ دوباره تکرارش کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/341004073-288-k382014.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐅𝐎𝐑𝐁𝐈𝐃𝐃𝐄𝐍 ᵏᵒᵒᵏᵛ/ᵛᵏᵒᵒᵏ
Fanfic[Completed] خلاصه: تو این دنیای دردسرساز، فشار و استرس، ترسِفردا؛ یه حسی هست تو قلب من باز، حس پریدن قبل پرواز. میگن همه هفت رنگن تو رنگ من باش. تهیونگ و جونگکوک در مسیر یکسان آیدل شدن قرار میگیرن، آیا به مسیرشون به طور جداگانه ادامه میدن یا عشقی...