38

541 87 31
                                    

(ازدید سوم شخص)

با هنرنمایی زیلا و لیلیان میز شام چیده شده بود و غذاهای خوش مزه روی میز خودنمایی میکردن.

لیلیان با صدای بلند زین و لیامو صدا کرد و پشت میز کنار زیلا نشست.
لیام با شنیدن صدای لیلیان از گوشیش فاصله گرفت  بلیز شلوار راحتی پوشید و از اتاقش بیرون رفت.
به در اتاق زین نگاه کرد و اروم به داخل سرک کشید و متوجه شد زین خوابش برده.
با دودلی به سمتش رفت و تصمیم گرفت برای شام بیدارش کنه.

اروم صداش کرد و بعد وسوسه شد روی موهای کوتاه زینو لمس کنه.

لیام: زین پاشو شام حاضره
زین.....
خیلی اروم تر گفت
لیام: زینی... عز..یزم

زین به سختی از دنیای خواب جدا شد و اروم بین چشماشو باز کرد.

زین: اوکی اوکی

یکم سریع فاصله گرفت و صداشو صاف کرد.
لیام: پایین دخترا منتظرن.
و از اتاق بیرون رفت.

زین بدنشو کشید و از روی تخت پاشد به دست به موهاش کشید به طبقه ی پایین رفت.

لیام و دخترا سر میز نشسته بودن و کماکان مشغول بودن.

زین هم پشت میز نشست و به دخترا سلام کرد.

همه مشغول شام بودن و سکوت جریان داشت.

بعد از پایان شام زین و لیام از دخترا تشکر کردن و از اشپزخونه خارج شدن.

لیلیان: چرا انقد ساکتن خوابم گرفت اه واقعا بابابزرگ شدن.

زیلا ریز خندید.
زیلا: اینا در اصل خشک شدن نیروی محرک میخوان برای شروع

لیلیان بلند خندید.
لیلیان: باشه پس نیروی محرک میدیم بهشون زیزی.

از دور بهم های فایو دادن و از اشپزخونه به اتاقشون رفتن وسایل بازی و شب نشینی ای ک اورده بودن و به هال اوردن و مشغول شیطنت شدن.

لیلیان رو زمین نشست و کارت های بازیو چیند و زیلا هم مقابلش نشست .

زین مشغول انجام کارهاش با لب تاب بود و لیام هم به تی وی زل زده بود.

زیلا: خب چطوریه بازی؟

لیلیان نیشخند زد.
لیلیان: سادس کارتارو بُر میزنیم هر چی روش نوشته عمل میکنی اگر نکنی باید پانیشو انجام بدی.

زیلا چشاشو ریز کرد و به لیلیان نگاه کرد.
زیلا: وای به حالت اگر سرمو کلاه بزاریییی لیلیان مالیک.

لیلیان خندید.
لیلیان: شروع کن زیزی.

چند دور از بازی گذشته بود و زیلا متوجه نمیشد چرا لیلیان هر بلایی خواست سر زیلا اورد ولی به لیلیان چیزایی واقعا مثل اب خوردن میوفتاد.

با جیغ زیلا توجه لیام بیشتر به دخترا جمع شد.
با نگاه کردن بهشون متوجه محض رضای خدا اون دختر مگه چندسالش بود که مثل قمار بازای حرفه ای تقلب میکرد.

زیلا جیغ میزد و لیلیان غش غش میخندید.
زیلا: لیلیان فاکینگ مالیک من محاله لب به ابجو بزنممممم تحت هیچ شرایطی من اصلا به سن قانونی نرسیدم عنترخانووممممم‌.

لیام به تعجب به کلماتی که دخترش استفاده کرده بود فکر میکرد و این هارو تاثیرات لیلیان میدونست چون تا حالا حتی یک کلمه ی بد هم از دهن زیلا در نیومده بود.

لیلیان با خونسردی لج دراری برای زیلا توضیح داد.
لیلیان: زیلا جانننن این قانونه بازیه اینجا نوشته ودکا حالا چون زیرسن قانونی تشریف داری ابجو بخور معمولی انقد جیغ زدن نداره که عزیزم.

زیلا دوباره بلند جیغ زد.
زیلا: من مطمئنم تو داری تقلب میکنی تو یه عوضی اییییی من مطمئنم فقط میخوای حرصم بدیییی.

لیلیان از خنده تقریبا در حال گاز زدن زمین بود و لیام هم تمام تلاششو میکرد که نخنده.

زیلا بلند شد و رفت خودشو خیلی لوس تو بغل زین انداخت.
زین با تعجب به زیلا نگاه کرد.

زیلا: زینییییی دخترت یه عوضیه متقلب کاره اون همش منو حرص میده لطفا بیا تو تیم منننن پلیزززز خواهش لطفاااا زینیییی من کمک میخواممممم از پس این شیطان فقط تو برمیاییییی.

زین از شدت کیوت بودن زیلا خندید و محکم تو بغلش فشارش داد.
زین: اوکی لاو فقط گریه نکن
و خندید.

لیلیان اعتراض کرد.
لیلیان: هییییی قبول نیست من تنها میمونم در مقابل دوتا گودزیلای جیغ جیغوو.
بعد به لیام نگاه کرد و لبخند خر کننده زد.
لیلیان: عام میگمااا لیامه پدربزرگ میشه بیای تو تیم مننن.

لیام ابروهاشو بالا انداخت.
لیام: نوچ مالیک احساس میکنم حقته

لیلیان چشاشو چرخوند.
لیلیان: سعی کن ضدحال نباشی پین و بیا بازی چون در هر صورت من از پس دوتاشون برمیام
شونه هاشو بالا انداخت.

لیام خندید.
لیام: اوکی لیلیان پس موفق باشی.

لیلیان بلند جیغ زد.
لیلیان: لیااااممممممممم گمشوووو بیا بازی

زیلا و زین بلند خندیدن و لیام هم کنار لیلیان نشست برای بازی.

زیلا و لیلیان هر دو نیشخند شیطانی میزدن و اون دو مرد از نقشه ای که براشون کشیده شده بود خبر نداشتن....

Zeddmalik

two girls [Ziam]Where stories live. Discover now