39

671 84 21
                                    

Last part

(از دید نویسنده)

همه چیز نیاز به جرقه داره، هر اتفاقی مستلزم یه پیش امده.

استارت و شروع دوباره ی زیام شاید به دید عادی از همخوابی ناگهانیشون توی خونه ی قدیمیشون باشه ولی....
شروع زمانی بود که لیلیان و زیلا سعی کردن امید عشق دوباره رو توی کلبه ی کوچیک جنگلی بهشون برگردونن و موافقت خودشون رو خیلی واضح اعلام کردن.

ساختن زندگی دوباره ای که توی جوانی هر دو پسر خاک میخورد از چیزی که فکر میکردن سخت تر بود

شرایط عوض شده بود و اخلاقیات هر دو تغییراتی کرده بود و جدا از همه چی اون دو پسر حالا هر کدوم پدر بودن و مسئولیت هایی در قبال زندگی و روح پاک دختراشون داشتن.

زیلا و لیلیان در سن خطرناک دلبستگی های اشتباه نوجوانی قرار دارن و نگرانی های بی پایان زین و لیام بی جا نیست، نگرانی هایی که ساختن رابطه ی شکسته شده رو کمی سخت و عقب تر می اندازه.

مچ شدن لیلیان و معلمش و زنگ خطرهایی که مدام تو گوش زین به صدا در میاد باعث بحث های طولانی ای تو خانواده تقریبا چهار نفره ی اونها بندازه.

و زیلایی که سعی در دور کردن اتهاماتی که مدام از جانب لیام دریافت میکنه داره که البته اتهامات همچین دور از واقعیت هم نیستن.

همیشه مشکلات قبل از کامل حل شدن مشکلات کهنه پیش می آیند.
چرا؟ چون جرقه های جدیدی رخ میدهند و اتفاقات جدید جایگزین قبلی ها میشنود.

زین و لیام بعد گذشت سه ماه تصمیم گرفتن به قرار برن و فقط در مورد خودشون صحبت کنند به دور از همه ی نگرانی هاشون، زندگی قرار نیست خیلی طولانی باشه مخصوصا الان که هر دوشون دوره ی جوانی رو رد کردن و پیش قدم شدن برای میانسالی.

اضطراب بیش از حد زین در مورد مدل موهاش باعث شد که لیلیان بلند ترین جیغ عمرشو بزنه.
لیلیان: زین بخاطر خدا بس کن دیگه موهای لعنتیت عالین فقط بس کننننننن تو یه نوجوون بیست ساله نیستی پس بهتره به جای موهات نگران لباسات باشی که واقعا با سنت هیچ تطابقی نداره.

زین با قیافه ی وحشت زده به لیلیان نگاه کرد.
زین: وات د فاک لیلی این مال جدید ترین کالکشن گوچیه میدونی چقدر قیمت داره؟

لیلیان خودشو روی تخت زین انداخت.
لیلیان: مال هر قبرستونی پدرم به سنت میگم نمیادددددد.

زین با اخم غلیظ به طرفت لیلیان برگشت.
زین: مگه من چند سالمه دختره ی کوچولو اصلا خیلیم خوبه کی از تو نظر خواست.

لیلیان شونه هاشو بالا انداخت و نیشخند زد.
لیلیان: جوش نیار زیزی همه بزرگ میشن
بلند شد و از اتاق زین بیرون رفت.

زیلا هفتمین کت شلوار لیامو بهش داد و توی سرش زد.
زیلا: بابا بهتره بیخیاله کت و شلوار شی این هفتمیه که بهت میدم ولی بازم ایراد میگیری.

two girls [Ziam]Where stories live. Discover now