جبران!

1.2K 271 130
                                    

*-*جونگ کوک!:

از دو روز پیش در به در دنبال یکی از پیکسلای کیف ته میگردم که از بدشانسیم گمش کرده بودم، چند وقت پیش دیده بودم که گیرش شل شده ولی یادم رفته بود که درستش کنم.
با بیچارگی دور خودم میچرخم و خونه رو از نو، زیرو رو میکنم‌، ساحل رو هم گشته بودم، حتی خیابون هارو، ولی نبود که نبود.
خم میشم و برای بار صدم زیر مبل هارو چک میکنم، آهی از روی کلافگی و خستگی میکشم وقتی بازم نمیتونم پیداش کنم، خودمو روی همون مبل پرت میکنم و زیرلب با خودم میگم: حتی وسایلتم مثل خودت کله شق و لجبازن!
از بدشانسیم، دقیقا همون پیکسلی گم شده بود، که ته حاضر میشد حتی براش تبدیل به یه قاتل سریالی بشه!
پیکسل مورد علاقش، از کارتون مورد علاقش!
لعنتی به شانسم میفرستم وقتی نگاهم به دیوار بالای شومینه ی خونم میوفته!
دقیقا نقاشی ای از تصویر همون پیکسل نفرین شده توسط خود تهیونگ روی دیوار شومینم کشیده شده بود‌.
حس عذاب وجدان تمام وجودم رو در بر میگیره و من دوباره با استرس از جا بلند میشم تا از اول کل خیابونارو برای پیدا کردن پیکسل دوست داشتنیش متر کنم!
همینکه گوشیمو توی جیب شلوارم جا دادم صدای زنگ خونه ام بلند میشه، چشمام رو از روی بی حوصلگی میچرخونم چون واقعا تو موقعیتی نبودم که بخوام با کسی حرف بزنم.
در رو که باز میکنم با قیافه درهم شکسته ی همسایه ی جدید و فضولم رو به رو میشم.
منتظر بهش زل میزنم تا حرفش رو زودتر بگه و بره تا بتونم قبل از تاریک شدن هوا دنبال گمشدم بگردم!.
بی هیچ حرفی دست مشت شدش رو بالا میاره و جلوی صورتم مشتش رو باز میکنه.
وقتی پیکسلی که گم کرده بودم رو توی دستش میبینم فورا میگیرمش و نفس راحتی میکشم.
همینطور که چهارچشمی داشتم چکش میکردم که مبادا خط و خشی روش افتاده باشه صدای همسایه فضولم رو میشنوم که با صدای آرومی تقربیا حرفش رو زمزمه میکنه:

+ دو روز پیش تو ساحل وقتی که رفتی پیداش کردم، میخواستم دیروز برات بیارمش اما متاسفانه برام یه مشکلی پیش اومده بود. متاسفم، باید زودتر بهت میدادمش!

سعی میکنه نگاهش باهام برخورد نکنه و من میفهمم که واقعا حال درستی نداره.
چشماش قرمز و صداش گرفته ست، من ادمی نبودم که نسبت به مردم بی اهمیت باشم، اون بهم اهمیت میداد و من قدر کارهاش رو هرچند که نشون نمیدادم اما میدونستم.
یادم اومد که یبار ته بهم گفته بود که اگر میتونی کاری کنی که کسی حالش بهتر بشه حتما اون کارو انجام بده، شاید اون کار وقت زیادی رو ازت نگیره ولی برای اون فرد شاید همون کار کوچیکت واقعا براش نجات دهنده باشه.
به پیکسل پسرکم که حالا تو دستم بود نگاهی میندازم و با خودم میگم: حالا وقت جبرانه!
قدمی به عقب برمیدارم و در چوبی خونه رو بیشتر باز میکنم و توی چشمایی که بخاطر این حرکتم از تعجب گرد شده بودن خیره میشم و میگم:

_ بیا تو، فکر کنم باید جبران کنم!

*********************

سلام خواننده های گوگولیم😊😍
حدسی درمورد عکس کارتونی که روی اون پیکسل بود دارین😍؟

ممنون که میخونید😊💜
Esam💙💜

Sunken  (Him2)Where stories live. Discover now