خواهش کوچولو!

741 189 104
                                    

+ به کمکت نیاز دارم، فکر کنم دیگه منو بشناسی ولی بزار بازم خودمو بهت معرفی کنم، اسم من پارک جیمین و من یه روانشناس تازه کارم، مدت زیادی نیست که میشناسمت، راستشو بخوای اونقدرام خوب نمیشناسمت، ولی الان به کمکت نیاز دارم!

جیمین مکثی کرد و موهای خوشرنگشو از جلوی چشماش کنار زد، ایندفعه با اعتماد به نفس بیشتری ادامه داد:

+ میخوام برم دنبال دوجین ولی میدونم که نمیتونم تنهایی این راهو طی کنم، میدونم که امکانش زیاده که وسط راه کم بیارم و عقب بکشم، بخاطر همین میخوام از جونگ کوکیت کمک بخوام که تو این راه پشتم باشه، میدونی که اون فقط به حرفای تو گوش میده.

جیمین تکخندی کرد و ادامه داد:

+ میدونی که بخاطرت حاضره چکارا که انجام بده، پس میشه ازش بخوای که وقتی ازش کمک خواستم بازم مثل همیشه به سمتم جفتک نپرونه؟!

اهی کشید و دوباره به دریای رو به روش خیره شد:

+ خواهش میکنم، فقط همین دفعه پشتم باش و نزار که مثل همیشه اون تحفت بزنه تو برجکم!

با دقت بیشتری به دریا زل میزنه و منتظر یه نشونه کوچیک از طرف تهیونگ میمونه.

_ به چی بااین همه دقت زل زدی دقیقا؟

جیمین بی هوا تو جاش میپره و چشم غره ای به سمت جونگ کوک بی حال کنارش پرتاب میکنه اما وقتی یاده این میوفته که چقدر کارش پیش این پسر مشکی پوش گیره سریعا لبخند درخشانشو جایگزین چشم غرش میکنه.
جونگ کوک اما بی توجه به لبخند تا بناگوش بازشده ی پسر کنارش که به شدت بنظرش مشکوک هم بود، به تهیونگی که با لبخند مهربونی، رو به روش ایستاده بود خیره میشه.
با یذره دقت بیشتر، متوجه میشه که لبخند تهیونگ کم کم داره شبیه لبخند تا بناگوش باز شده ی جیمین میشه!
مشکوک نگاهشو بین اون دوتا میچرخونه و وقتی چیزی دستگیرش نمیشه با بی‌خیالی شونه هاشو بالا میندازه!
جیمین با استرس عرق کف دستشو با شلوار جین تیرش خشک میکنه و نفس عمیقی میکشه:

+ بهت گفته بودم که تونستم شماره تلفنای جیسونگ و دوجین رو از جیسام بگیرم؟؟

جونگ کوک استین هودی مشکیشو تا انگشتاش پایین میاره و به ارومی به پسر فراموشکار کنارش گوشزد میکنه:

_ حافظت قد حافظه ماهی قرمزه!
اون روز من خودم پیشت بودم نابغه!

جیمین خنده ی عصبی ای میکنه و نامحسوس یه نیشگون محکم از بازوی خودش میگیره:

+ اوه، اره، یذره افکارم مغشوش بود، اصلا حواسم نبود.

بالاخره تمام جرائتشو جمع میکنه و تصمیم میگیره که حرفشو بزنه:

+ جونگ کوک، میشه ازت یه خواهشی بکنم؟!

و بوم! جواب جونگ کوک با سرعت دویست کیلومتر بر ساعت به صورتش کوبیده میشه!

_ نه!

لبهاش به سمت پایین خم میشه و زیرچشمی با التماس به دریا نگاهی میندازه:

+ فقط یه خواهش کوچولو؟):

جونگ کوک نیم نگاهی به قیافه زار دوست جدیدش میندازه و بالاخره کوتاه میاد:

_ خیله خب! بگو.

نیش جیمین دوباره باز میشه:

+ میدونی، ازونجایی که من ذاتا ادم با ثباتی تو کارام نیستم و تا یه مانعی جلوم میاد سریع عقب میکشم، میخواستم ازت خواهش کنم که....میشه که...میدونی...عاااا...کاره سختی نیست اصلا به جان خودم؟

جونگ کوک بی حوصله چشماشو میچرخونه و وسط حرفای بی سرو ته جیمین میپره:

_ جیمین!

+خیله خب! ازت میخوام که باهام بیای المان!

سکوت مرگباری که کل ساحلو میگیره باعث میشه که میل جیمین به خفه کردن خودش بیشتر بشه!
جونگ کوک با چشمای گرد شده به رو به روش زل زده بود و کوچیکترین تکونیم نمیخورد!
جیمین داشت از ترس و استرس پس می افتاد و نزدیک بود که برای اولین بار تو عمرش مزه ی سکته قلبی و بچشه!
بعد از چند لحظه سکوت مطلق، جوری که انگار حتی موجای دریاهم منتظر ریکشن جونگ کوک بودن، کوک به حالت رباط وار سرشو به سمت پسره سکته زده کنارش می‌چرخونه.
بااروم ترین حالت ممکن زمزمه میکنه:

_ گفتی باهات کجا بیام؟!

جیمین اب دهنشو به سختی پایین میده و لبخند کجی میزنه:

+ من غلط کردم!

_ نه گفتی کجا باهات بیام؟!

+ خریت کردم!

_ افرین!

تهیونگ با بی حوصلگی اهی میکشه و پس کله ای به جیمین ترسیده میزنه، البته که برخوردی این وسط اتفاق نمی افته ولی انگار همین ضربه ای که حس نشده به جیمین جرئت میده:

+ اصلا میدونی چیه؟؟ بهت گفتم که باهام بیای المان! چیه؟ نکنه میمیری اگه به دوستت یذره کمک بدی هان؟؟
اگه چهار روز بخاطر رفیقت ازون کار کذاییت مرخصی بگیری میمیری؟!

جونگ کوک فقط باتعجب به جیمینی که به طرز عجیبی یدفعه جسور شده بود زل زده بود!

~ کوکی، نمیخوای بهش کمک کنی؟؟

نگاه کوک به سمت توهمی که عاشقش بود برگشت و به ناچار سری تکون داد:

_ فقط چهار روز! اگه تو این مدت نتونی کاری بکنی که دوباره پسره برگرده پیشت، جلو چشای اون روت بنزین میریزم اتیشت میزنم!

جیمین با خوشحالی خندید و داد زد:

+ یااااا، دو روز تعطیل رسمیم حساب کن!

جونگ کوک با تاسف سری تکون داد:

_ از اولم نباید دره خونمو به روی نحست باز میکردم!

جیمین اما بی توجه به پسر عصبانی کنارش رو به دریا با خوشحالی داد زد:

_ دمت گرم!•~•

________________

حال و احوال؟ نظری؟حرفی؟سخنی؟
تا اینجای سانکن کدوم پارت یا جمله رو بیشتر از همه دوست داشتین؟^~^

این پارت باید حداقل بیست ووت داشته باشه•~•
امیدوارم این پارت و دوست داشته باشین💜💙

Esam💜💙

Sunken  (Him2)Where stories live. Discover now