پارت سی و دوم: تاموریس

2.1K 467 126
                                    

باید یاد بگیریم هر آنچه هستیم؛ اعم از گذشته مان، اشتباهات مان، بد گمانی های مان، ضعف هایمان و ترس های مان را دوست بداریم.
باید برای خودمان بجنگیم و پای آنچه هستیم و آنچه می خواهیم باشیم، بایستیم.
باید به جای قربانی بودن، جنگجو باشیم و به جای دنباله روی، مبارزه کنیم.

📗 شجاعت
✍🏻 دبی_فورد

..............................................

پسر جوان، خودش رو توی آینه‌ی خاکی و پر از لکِ روی دیوار که خبر از غیبت طولانی مدت هوسوک میداد، بر انداز کرد.

قبل از برداشتن کراوات، کمی کف دست‌های عرق کرده‌ش رو فوت کرد تا مطمئن شه کراوات مشکی رنگ رو لک نمیکنه.

استرس امانش رو بریده بود ولی این جنگ خودش بود. باید تنهایی با پدرش رو به رو میشد و برای شروع، هیچ موقعیتی بهتر از این جلسه نبود.

جلسه‌ی فوری سهامداران.

نامجون، فکر این روز رو خیلی وقتِ پیش کرده بود. روزی که دیگه به عنوانِ وارث پدرش، به جلسات کمپانی دعوت نشه! چرا که پدرش دیگه اون را لایق وراثتِ ثروت و شهرت خونوادگیشون نمیدونه.

کراواتش رو دور گردن گره زد و مرتب کرد.

برخلاف تصور کیم بزرگ، کیم نامجون امروز در جلسه حاضر میشد.

به عنوان یکی از سهامدارانِ اصلی که از قضا، به عملکرد مدیرعامل کیم انتقاد دارند و اون رو مسئول، وضعیت نه چندان مساعدِ اخیر می‌دونند.

و این عنوان رو مدیون یکسال و نیم تلاشِ مستمر و هدفمند برای ارتباط گرفتن با سهامدارانِ مهم و  تاثیرگذار و البته هوش سرمایه گذاری بالاش بود.

ساعت گرونقیمتی که معمولا ازش استفاده نمیکرد رو به مچ دست چپ بست و از آینه دل کند.

نامجون قصد داشت به پدرش ثابت کنه که اونقدر عاقل و با عرضه هست که بتونه روی پای خودش بایسته، یک جریان رو در کمپانی بزرگشون اداره کنه و برای زندگی شخصی خودش تصمیمات درست بگیره.

و این، قدم اول بود.

...........................................................

تهیونگ، معذب روی صندلی راحتی وول خورد و لبخند مصنوعی و نه چندان راحتی، تحویل مرد مسن داد.

پیرمرد روانشناس، عینک گردی که چهره ش رو با نمک تر میکرد رو روی صورتش، تکونی داد و با لحن آروم و پدرانه ای شروع به صحبت کرد:

_ اولین کاری باید انجام بدی، جلب اعتماده. اگه بهش قول دادی که تا زمانیکه آماده نباشه، هیچکس متوجه هیچی نمیشه، باید همه‌ی تلاشت رو بکنی تا همه چیز رو از همه، حتی نزدیک ترین‌ها، مخفی نگه داری.

تهیونگ درحالیکه با دقت گوش میداد، سر تکون داد و پیرمرد ادامه داد:

_ باید کمکش کنی دوباره به آدم‌ها اعتماد کنه. اگه به تو اعتماد کنه و پشیمون نشه، براش یه شروع خوبه.
در ضمن، یادت باشه بهش قول دادی، آروم رابطه تون رو پیش می برید اما معنی‌ش این نیست که تلاشی برای جلو بردن رابطه هم‌ نکنی. من بهت اجازه نمیدم، اولین بوسه رو تو شروع کنی ولی هر از گاهی، غیر مستقیم اشتیاقت رو بهش نشون بده. نه اونقدر که حس کنه، تحت فشاره و نه اونقدر که حس کنه تو رهاش کردی و بهش بی میلی.

THE ROOMMATES|CompletedWhere stories live. Discover now