ما همیشه در حال دویدنیم
می ترسیم نکند از زندگی عقب بیافتیم
همیشه عجله داریم
دوست داریم زود مدرسه را تمام کنیم
زود دانشگاه را تمام کنیم
زود کار پیدا کنیم
زود ازدواج کنیم و بچه دار شویم
انگار شرکت کننده یک مسابقه هستیم
اما با کی رقابت میکنیم؟
خودمان هم نمیدانیمیکی از کارهای که برایم خیلی لذتبخش است هیچ کاری نکردن است!
به پارک می روم و روی نیمکت مینشینم و به درختان نگاه میکنم یا به بیرون از شهر می روم و به کوه ها نگاه میکنم
از پنجره به آسمان نگاه میکنمحالا سوال این است
مگر میشود هیچ کاری نکرد؟
بله میشود، در روز حداقل ۱۵ دقیقه هیچ کاری نکنید
در جایی بنشینید و به هیچ چیز فکر نکنید
به موسیقی گوش کنید
به جایی خیره شوید
اصلا آسمان را نگاه کنید
کمی از سرعت زندگی خود کم کنید
هیچ خبری نیست
شما شرکت کننده هیچ مسابقه ای نیستید
.......................................نامجون درحالیکه دکمه های سر آستین پیراهن سفید مردونهش رو میبست، زیر چشمی و از داخل آینه، پسر دیگر رو که گوشه تخت با لبهای آویزون نشسته بود، برانداز کرد.
سوکجین چند دقیقهای بود که خیره به نامجون، حرفی رو توی دهنش مزه مزه میکرد و هر بار که برای بیانش لب هاش رو باز میکرد، بلافاصله پشیمون میشد و بدون تولید هیچ صدایی، جمعشون میکرد.
پسر کوچکتر بالاخره دل از دکمه های سفید کند و به پشت سر چرخید. مقابل پسر زانو زد، سرش رو کج کرد و با لحن دلداری دهنده ای برای چندمین بار تکرار کرد:
_ فقط هفت روزه جینی. اینهمه نگرانی برای چیه؟
جین، گوشهی لپش رو از داخل گاز گرفت تا بغض نکنه. نمیخواست نشون بده ولی خوب میدونست بعد از پیدا کردن قرصهای هوسوک توی وسایل نامجون و برداشت اشتباهش، ترس از دست دادن مثل خوره دوباره به جونش افتاده بود. فکر میکرد بهتر از ۱۲ سالگی میتونه از پسِ این مشکل بربیاد، ولی لعنت بهش! انگار دوباره ۱۲ ساله بود. نفس عمیقی کشید تا دوباره بغضش رو قورت بده و به حرف اومد:_ نمیشه نری خونه؟!
نامجون لبخند آرامشبخشی زد تا نشون بده چقدر از نقشهش مطمئنه:
_ اگه قراره مقابل کیم کبیر وایسیم، باید قوی باشیم جینی. بعدش هم عجیب نیست که وارث کیم حتی هر از گاهی هم اطراف خونهشون آفتابی نمیشه؟ میدونی که همچین شایعهای روی حُسن شهرتم تاثیر منفی میذاره؟
جین سر تکون داد و با خودش فکر کرد " چی به سر کیم سوکجین منطقی اومده؟"
پسر کوچکتر که دلش برای این حالت مظلوم و کمتر دیده شدهی جین رفته بود، انگار که پسر بچهای رو تشویق کنه، موهای سوکجین رو بهم ریخت:
![](https://img.wattpad.com/cover/212963456-288-k105361.jpg)
YOU ARE READING
THE ROOMMATES|Completed
Fanfiction**پایان یافته در تاریخ ۶ جولای ۲۰۲۲** _ تفاوت یک دوست معمولی و بهترین دوست؟ خب، یک دوست معمولی قبل از ورود در میزنه ولی بهترین دوستت سرش رو میاندازه پایین، میاد تو و یه راست میره سراغ خوراکیهات. امضا: مین یونگی ژانر: دوستانه، رومنس، دانشجویی، کم...