پارت سیزدهم:ماجرای بابا لنگ دراز

2.9K 654 238
                                    

بابا لنگ دراز عزیزم
بعضی آدم ها را نمی شود داشت
فقط می شود یک جور خاصی دوستشان داشت
بعضی آدم ها اصلا برای این نیستند 
که برای تو باشند یا تو برای آن ها...
اصلا به آخرش فکر نمی کنی
آن هم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق
یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست
این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم 
در کنج دلت تا ابد یه جور خاص دوست داشته خواهند شد

بابالنگ دراز
جین وبستر
..........................................

جین یقه ی پیراهن سفیدش رو داخل آیینه آسانسور مرتب کرد و نفس عمیقی کشید:

_اعتماد به نفس جین!اعتماد به نفس!

لبخند کج و تحقیرکننده ای گوشه لبش نشوند و دست راستش رو توی جیب شلوارش برد:

_حالا بهتر شد.

صدای دینگ آسانسور از جا پروندش و اعتماد به نفس ساختگیش رو با خاک یکسان کرد:

"طبقه بیست و پنجم"

نفس عمیقی کشید و از آسانسور خارج شد.

و به سمت میز منشی راه افتاد:

_روز بخیر!مهمان جناب "یو"هستم.

زن جوان لبخند زد:

+روز بخیر! امروز در مورد هیچ"مهمان"ی با من هماهنگ نشده.وقت ملاقات داشتین؟

جین نگاه جدی و متکبری به زن انداخت و جدی جواب داد:

_بله.به وکیل یو بفرمایید کیم تهیونگ میخواد ایشون رو ببینه..خودشون در جریان هستن.

لحن محکم و مغرورش جایی برای تردید بیشتر نمی گذاشت.شبیه مهمانان همیشگی رئیسش بود.
پس تلفن رو برداشت و شماره داخلی دفتر رو گرفت:

+قربان!کیم تهیونگ برای دیدن شما اومدن.گفتند با خودتون هماهنگ کردند.

منشی کمی مکث کرد و در نهایت"چشم"ی گفت و درحال قطع کردن تماس،با دست آزادش جین رو راهنمایی کرد:

+بفرمایید از این طرف جناب کیم.

جین،ضربه کوتاهی به در زد و وارد شد تا در نهایت بتونه تنها آدم دنیا که تهیونگی خوش قلبش ازش متنفر بود رو ببینه.

وکیل یو با تاخیر سر بالا آورد و از دیدن جین تکخند زد:

×پسر شجاعی به نظر می اومد،انتظار نداشتم مثل یه موش ترسو پشت سر کسی مخفی شه.

جین نیشخندی زد و گستاخانه روی نزدیکترین مبل  به میز یو نشست و عکس های فتوشاپ شده ای از یو و سونگیول در وضعیت های نامناسبی رو روی میز انداخت:

_برای این مدل کل کل های بچگانه وقت ندارم جناب یو!میرم سر اصل مطلب..
میدونم میدونی که فتوشاپه و ثابت کردنش برات کار سختی نیست ولی..

THE ROOMMATES|CompletedWhere stories live. Discover now