فصل دوم- قسمت پایانی: خداحافظ ۵۱۷

1.6K 329 177
                                    

برادر،

کتاب‌هایی را برای من بفرست که
پایانی خوش داشته باشند؛

هواپیمایی به سلامت فرود آید

جراح، لبخندزنان اتاق عمل را ترک کند

پسر کور، بینایی‌اش را باز یابد

عشاق، سرانجام یکدیگر را یافته و
عروسی‌ای در پیش باشد

تشنگان به آب رسند
و به نان و آزادی.

- ناظم حکمت

.........................................................

|60 روز بعد از آخرین جلسه‌ی دادگاه جین|

یونگی آخرین وسایل باقی‌مونده رو داخل کوله‌پشتی جا داد و دربِ کمد خالی رو بست. بیشتر وسایلش رو به آپارتمان کوچکی که در یکی از محله‌های متوسطِ سئول، اجاره کرده بود، منتقل کرده و حالا، وسایل شخصیِ باقیمونده رو توی یک کوله‌ی متوسط جا می‌داد تا در سفرِ یک هفته‌ای‌ به خونه‌ی مادرش، اون‌ها رو همراه داشته باشه.

چند روزی از ثبتِ آخرین نمره‌‌ش می‌گذشت. بالاخره رسما فارغ‌التحصیل شده بود و باید از خونه‌ای که چهار سالِ گذشته مامن و پناهگاهش بود، دل می‌کند و زندگی جدیدی رو شروع می‌کرد.

روی تختش دراز کشید و به صداهایی که از راهرو به گوش می‌رسید، دقت کرد.

هوسوک دنبالِ مسئول خوابگاه راه افتاده بود و درباره‌ی انتقال اتاقش از ۵۱۶ به اتاق روبه‌رویی_۵۱۷_ اصرار می‌کرد:

_ چرا نه؟ حالا که مین یونگی فارغ‌التحصیل شده، اون اتاق یه تخت خالی داره. هم‌اتاقی‌های منم که دارن میرن. من یا تنها میمونم یا باید هم‌اتاقی جدید تحمل کنم! لطفا، لطفا! من رو بفرستید ۵۱۷. مشکلش کجاست؟

مسئول خوابگاه که بعد از نصب اطلاعیه‌ی جدید در حالِ خروج از راهرو بود، باز هم مخالفت کرد:

_ گفتم نمیشه جانگ هوسوک. تا شما باشی، دیگه دختر نیاری خوابگاه!

برخلافِ صدای گفت‌وگوی پسر و مسئول خوابگاه که دور میشد، سر و صدای کشیده شدن چرخ‌های چمدونی روی زمین نزدیک‌تر شد و در نهایت، تق!

در با شدت باز و جین با چمدونی که دنبالش می‌کشید، وارد اتاق شد و یک استیکر رنگین‌کمانی بزرگ رو روی صورت یونگی انداخت:

_ پاشو کمکم کن این رو بچسبونم.

پسر کوچکتر با غرغر روی تخت نشست و نگاهی به استیکر انداخت:

_ به سلامتی میخوای با لیسانسِ زیست‌شناسی بری مربی مهدکودک شی؟

جین چمدونش رو مقابل تخت یونگی، روی زمین خوابوند و یادآوری کرد:

_ نه‌خیر، واسه‌ی رژه‌ی افتخاره.

پسر استیکر رنگین‌کمان رو از کاغذش جدا کرد و درحالیکه با کمک جین، دو نفری اون رو روی چمدون می‌چسبوندند، پرسید:

THE ROOMMATES|CompletedWhere stories live. Discover now