پارت چهارم:ماجرای پزشکی خوندن یونگی

3.6K 761 227
                                    

_هیونگ؟حواست کجاست؟!

جیمین پرسید درحالیکه دستش رو جلوی صورت یونگی تکون میداد.

یونگی نگاه ماتش رو از دیوار رو به روش گرفت ، به جیمین داد و گیج زمزمه کرد:ها؟؟!

جیمین،ابروهاش رو درهم گره کرد و پرسید:

_میگم چرا ماتت برده هیونگ؟!تلفن کی بود؟چیزی شده؟!

چهره ی مات یونگی در یک لحظه،درهم مچاله شد و نالید:بیچاره شدمممم!

و خودش رو رها کرد ، به پشت، روی تشک افتاد و تکرار کرد:

+بیچاره شدم!

_چی شده مگه؟!!

+مامانم جیمین!مامانممم داره میاد سئول!

جیمین،متعجب پرسید:

_خب بیاد!مگه چیه؟!

+خونواده م فک میکنن من پزشکی میخونم!

جیمین سری تکون داد و خواست رد شه و بره به کارش برسه که مغز خوابالودش تازه آنالیز کرد یونگی دقیقا چی گفته!

درحالیکه چشماش درحال بیرون پریدن بود،یک قدم رفته رو برگشت و با صدایی که ناخواسته بلندتر از حالت عادی بود؛پرسید:

_چیییییییی؟؟؟!!!

....................................

تهیونگ،درحالیکه خمیازه می کشید وارد اتاق شد و کوله پشتی ش رو به کناری پرت کرد؛ یه راست سراغ یخچال رفت،بطری آب رو برداشت و سر کشید که گوشی و روپوش سفید پزشکی روی تخت یونگی،توجهش رو جلب کرد!

بطری آب رو پایین آورد و چرخید سمت یونمین که مشغول چیدن یه سری کتاب خیلی قطور داخل قفسه کتابی بودن که قبلا وجود نداشت.

نگاهشو روی باسن برجسته و خوشفرم جیمین فیکس کرد و نیشخند زد:

_دکتربازی می کنین؟!

یونگی آهی کشید و بهش چشم غره رفت؛ تهیونگ نادیده ش گرفت و با نیشخند بزرگتری ادامه داد:

_منم بازی!

ولی بخت باهاش یار بود و قبل از که هدف مشت و لگدهای هم اتاقیاش قرار بگیره در باز شد و جین و جونگکوک هن و هن کنان تابلوی بزرگی رو به زحمت داخل آوردن!

چشمای تهیونگ،دیگه از این گردتر نمیشد؛دهن باز کرد چیزی بگه که در به زحمت کمی باز شد که البته به تابلو خورد و گیر کرد ولی نامجون موفق شد کله ش رو بیاره داخل:

+من با همه اتاقا هماهنگ کردم!همه اوکین!

و انگشت شست و اشاره ش رو بهم چسبوند!

یونگی لبخند کمتر دیده شده ای زد و جواب داد:

_خیلی زحمت کشیدی!ممنونم!

THE ROOMMATES|CompletedWhere stories live. Discover now