پارت پانزدهم:یه دردسرِ تازه

2.6K 585 127
                                    

زندگی یعنی خستگی!
یعنی جنگی که هر روز تکرار می شود و به ازای لحظات شادی اش که مکث های کوتاهی بیش نیستند،بهای گزافی باید پرداخت!

اوریانا فالاچی

......................‌‌..‌‌..‌‌‌‌‌‌‌‌‌......................

جین،با تکون دادنِ متوالی دستش توو هوا توجه هوسوک رو جلب کرد و به تهیونگ که توو خواب مثل کوآلا به جونگکوک چسبیده بود،اشاره زد.

هوسوک سری تکون داد و نیشخندِ شروری روی لبهاش نشست و پچ‌پچ‌ کرد:

_به وضوح از کوک خوشش میاد.

جین لبهاش رو به طرفین کشید و متفکرانه پرسید:

+یعنی جونگکوکم گی عه؟

یونگی وسط بحثشون پرید:

×کم کم داریم تبدیل میشیم به بزرگترین انجمن گی های کره ای!

هوسوک با بالا بردن دست‌هاش اعلام برائت کرد:

_البته به جز من دیگه!

بزرگترین پسر شونه بالا انداخت:

+از کجا معلوم؟شاید یه تمایلاتِ پنهانی داری و خودت خبر نداری و دست سرنوشت تو رو با ما آشنا کرده تا خودت رو کشف کنی فرزندم!

کلمه ی آخر رو مثل پدر روحانی های موعظه گر ادا کرد و باعث خنده ی هوسوک شد و یونگی نظر داد:

×نه دیگه!اگه از دست تهیونگ جونِ سالم به در برده یعنی کوچکترین تمایلی نداره!

جین شونه بالا انداخت:

+چه ربطی داره خب؟یعنی تو از دست تهیونگ جون سالم به در نبردی؟

یونگی کوتاه و شوکه کننده جواب داد:

×نچ!نبردم!

جین گیج چندباری پلک زد و مردمک گشاد شده ش بین هوسوک و یونگی چرخید و درنهایت از هوسوک که ریلکس و خندان به چهره متعجب و در حال تته پته جین خیره شده بود،پرسید:

+تو می دونستی؟

نیش هوسوک بیشتر باز شد و جین غر زد:

×یعنی چی که تو از همه چی خبر داری آخه؟؟چطوری شد یعنی؟تو و ته؟

خواست به بازجویی کردن ادامه بده که گوشی ش ویبره رفت و از اونجایی که منتظر تماس نامجون بود،بدون چک کردن شماره جواب داد:

+بله؟

_آقای کیم سوکجین؟

جین ابروهاش رو درهم کشید،حس بدش بی دلیل نبود:

+بفرمایید خودم هستم!

_از اداره پلیس تماس میگیرم.آقای کیم نامجون شما رو به عنوانِ بستگان معرفی کردند.لازم بود اطلاع بدیم ایشون اداره پلیس هستن و برای پیگیری پرونده شون میتونین تشریف بیارین اینجا.

THE ROOMMATES|CompletedWhere stories live. Discover now