مهم نیست اکنون زندگی ام چگونه میگذرد
عاشق آن خاطراتی هستم
که تصادفی از ذهنم عبور میکنند
و
باعث لبخندم میشوندپابلو نرودا
..................................................دختر مو فرفری بدون رودروایسی روی تختِ جین که به در نزدیکتر بود، نشست و به حرف اومد:
_ رفتیم اتاق رو به رویی که دیدیم دو تا از دوستاتون یه حالِ غریبی دارن. زل زده بودن بهم و جو سنگینی حاکم بود خلاصه! اومدیم اینجا و این هم که وضعیت شماست! خیلی عجیب غریبید!
جین زودتر از بقیه به خودش اومد و به سمت موقعیت جدید دختر چرخید:
_ عجیبتر از ما اونیه که با هوسوک دیده میشه!
دختر خندید و هوسوک اعتراض کرد:
_ هیونگ، نمیتونی جواب بدی، نده! چرا من رو خراب میکنی خب؟!
جونگکوک از فرصت استفاده کرد و درحالیکه از روی زمین بلند میشد، بستهی کاندوم رو داخل جیبش برگردوند. حرکتش سریع و در عین حال نرم و طبیعی بود تا توجهی رو دوباره به خودش جلب نکنه ولی بهرحال چشمهای تهیونگ عادت کرده بودند کوچکترین حرکات پسر رو با ولع بقاپند.
اتفاقِ افتاده برای جونگکوک خجالت آور، برای نامجین کنجکاو کننده و برای تهیونگ استرس آور بود. پسر بزرگتر قطعا به این موضوع فکر کرده بود، بارها و بارها، ولی ترسِ آسیب زدن به کسی که کم کم داشت به مرحلهی پرستیدنش میرسید، تمام سیستم گوارشیش رو بهم میریخت. برای فرار از استرس غیرقابل تحملی که روش بود، کمی از کوک فاصله گرفت و به دختر تازه وارد نزدیک شد. سرش رو با فضولی خالص جلو برد و فرآیند بازجویی رو شروع کرد:
_ شما؟!
دختر دسته موی فر سرکشی که روی چشم راستش افتاده بود رو عقب راند و دستش رو به سمت تهیونگ دراز کرد:
_ مِریا
جین، تهیونگ رو کنار زد و دست دخترک رو به گرمی فشرد:
_ کیم سوکجین. خیلی خوشوقتم. شما و هوسوک؟ آم یعنی با هم؟ یو نو؟
دختر از رفتارهای عجیبی جین به خنده افتاده بود. نه به جوری که خودش رو وسط انداخت و نه به تته پته افتادنش! سادگیِ جین براش مایه ی آرامش بود و اطمینانش رو جلب میکرد، پس به حرف اومد:
_ هوسوک شی گفت که یه دوستِ نیمچه وکیلی داره که یه جورایی درگیر پروندهی وکیل یو ئه.
نامجون چشمغره ای به هوسوک رفت. پسرهی هَول اولین بارش نبود که برای مخ زدن از جزئیات زندگی رفقاش مایه میذاشت.
هوسوک با نگاه مظلومی سعی کرد از خودش دفاع کنه:
_ آخه مِریا یه مدارکی علیه یو داره. خو منم خواستم کمک کنم دیگه.
![](https://img.wattpad.com/cover/212963456-288-k105361.jpg)
YOU ARE READING
THE ROOMMATES|Completed
Fanfiction**پایان یافته در تاریخ ۶ جولای ۲۰۲۲** _ تفاوت یک دوست معمولی و بهترین دوست؟ خب، یک دوست معمولی قبل از ورود در میزنه ولی بهترین دوستت سرش رو میاندازه پایین، میاد تو و یه راست میره سراغ خوراکیهات. امضا: مین یونگی ژانر: دوستانه، رومنس، دانشجویی، کم...