پارت چهاردهم:ماجرای آوارگان۵۱۷

2.7K 634 206
                                    

ما به این دلیل روی کره ی زمین زندگی می کنیم که از زندگی لذت ببریم!
به حرف های کسانی که غیر از این می گویند،گوش ندهید.

........................................

یونگی آخرین نفری بود که چمدون خیسش رو از اتاق بیرون برد.دوباره به اتاق برگشت و از داخل کمد وسایل ضروری مورد نیازش رو داخل کوله پشتی ش ریخت و در کمد رو قفل کرد.از مامور تاسیسات خوابگاه پرسید:

_چقدر طول میکشه تعمیرش؟

مرد همونطور که با رادیاتور کنار تختِ یونگی و جونگکوک که نشتی داشت، درگیر بود جواب داد:

+مطمئن نیستم ولی احتمالا تا شب اوکی شه..فردا هم باید کف اتاق رو تمیز کنیم،فردا شب میتونید برگردید.

یونگی سر تکون داد و تعظیم کرد:

_پس به شما میسپاریمش..ممنونم

مرد کوتاه سر خم کرد و دوباره مشغول شد.

یونگ در نیمه باز اتاق۵۱۶ رو هل داد و وارد شد.

هوسوک پشت در ایستاده بود:

_یااااا!چمدون خیست رو روی زمین نکشااا!بلندش کن ببرش توو تراس،آفتاب بخوره.

یونگی پفی کرد ، چمدونش رو بلند کرد و درحالیکه به سختی سمت در تراس می رفت غر زد:

_حالا یه شب کار ما به شما افتادااا..این همه وسط زندگی ما پلاسید من کی اینطوری برخورد کردم؟

چمدون رو کمی بالاتر گرفت تا کله جونگکوک رو که کف اتاق دراز کشیده بود له نکنه و پاش رو بلند کرد و از روی پای جونگکوک رد شد:

_چقد کوچیکه ها ولی!تهیونگ لنگت رو جمع کن!

تهیونگ با شیطنت زیرپایی برای هیونگش گرفت که منجر به سکندری خوردنش شد، سعی کرد تعادلش رو حفظ کنه ولی بخاطر سنگینی چمدون موفق نشد و روی تهیونگ افتاد.

پسرکوچیکتر که انتظارش رو نداشت بلند آخی گفت و صورتش رو جمع کرد ولی بلافاصله به خودش اومد و درحالیکه سعی میکرد صورت یونگ رو ببینه نیشخند زد:

×جوون بابا من که از خدامه هانی ولی توی جمع اینطوری رو یکی افتادن کار درستی نیس!یکم دیگه تحمل کن شب میریم هتل..

و چشمک زد.یونگی درحالیکه خودش رو جمع و جور میکرد بلند شد نیشخند زد و پاش رو بالا گرفت:

_میگی غلط کردم یا جوری لگد بزنم اونجات که بجای هتل کارمون ب بیمارستان بکشه هانییی؟

تهیونگ با ترس از لبخند خبیثش پاهاش رو جمع کرد و مظلوم جواب داد:

×غلط کردم هیونگ!اصلا تو منو ببر هتل..والا من و تو نداره که..میفهمی ک منظورم رو؟

و جمله ش رو با نیشخند تموم کرد.

THE ROOMMATES|CompletedWhere stories live. Discover now