فصل دوم- قسمت یازدهم: زخم‌هایی که نشمرده‌ایم

1.3K 314 94
                                    

چو گلدان خالی، لب پنجره
پُر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم

اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم

اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گُرده ایم!

گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخم هایی که نشمرده ایم!

- قیصر امین‌پور

........................................................

پسر با آرامش زائدالوصفی در دنیای بی‌وزنی و رویا معلق بود، که به یک‌باره دستی قدرتمند اون رو به داخل دریای سرد زمستونی پرتاب کرد.

با حس آب سرد روی صورت و بسته شدن راه تنفسش، وحشت‌زده از خواب پرید و روی تخت نیم‌خیز شد که چشم‌های گیج و منگش به جیمین افتادند.

پسر با نیشخند خبیثی روی لب و پارچ آب به دست، بالای سرش ایستاده بود:

_ صبح به‌خیر بابا لنگ دراز عزیزم!

یونگی که قلبش از تجربه‌ی غرق شدنِ مجازی‌ش، هنوز تند تند به قفسه‌ی سینه‌ش می‌کوبید، پشت به جیمین، روی تخت دراز کشید و با صدای دو رگه و خشدار اول صبحی‌ش، غر زد:

_ چه مرگته سر صبحی؟

جیمین لگد محکمی حواله‌ی باسن پسر خواب‌آلود کرد و همونطور که پارچ خالیِ آب رو روی یخچال کوتاهِ اتاق، قرار می‌داد، اعتراض کرد:

_ دیگه نبینم برام پول بریزی‌ها! دفعه‌ی بعدی، جدا یه بلایی سرت میارم، پس تکرارش نکن هیونگ.

یونگی کلافه‌ از دردی که توی باسنش پیچید، پتو رو از پایین تخت چنگ زد و تا کمرش بالا کشید:

_ اگه لازمش نداری، پس‌اندازش کن.

پسر کوچکتر چشم‌هاش رو چرخوند و نفسش رو فوت کرد:

_ بحث لازم داشتن و نداشتن نیست. بحثِ اینه که من یه مرد بالغم و نیاز به کمک کسی ندارم.

حقیقتا دوست نداشت خوابِ اول صبحش رو به‌خاطر بحث کردن از دست بده، ولی طرفِ دیگرِ بحث، هر کسی نبود. پس نمی‌تونست به راحتی نادیده‌ش بگیره.
روی تخت، به سمت پسر چرخید:

_ اون پول سهم توئه مین مین.

جیمین مطمئن بود الانه که از حرصِ حرفِ بی‌منطق یونگی، چشم‌هاش چپ شه:

_ من چرا باید از پول تو سهم داشته باشم هیونگ؟ چرا چرت و پرت میگی؟ همین الانشم نمیدونم این‌همه پولی که طیِ این همه سال، بهت بدهکار شدم رو چجوری برگردونم.

لب‌های پسر بزرگتر آویزون شدند:

_ یعنی چی بدهکار شدی؟ تو پسرِ منی.

THE ROOMMATES|CompletedWhere stories live. Discover now