2

1.2K 335 273
                                    

× داری با من شوخی میکنی نه؟

کیونگسو برای بار دهم دور میزی که لبتاب شکسته روش بود چرخید و با دست به موهاش چنگ زد. چانیول با اخم روی صندلی نشسته و صورتش رو با دستاش پوشونده بود.

× الان من چه غلطی بکنم آخه؟

کیونگ فریاد کشید و با پا به صندلی خالی کوبید. صدا تو کارگاه خالی چانیول اکو میشد و برای همین حالا حس میکرد ده تا کیونگسو بالای سرش وایسادن و دارن فریاد میزنن.

+ باور کن خودمم هنوز شوکم. پسره اصلا تو یه لحظه مقابلم ظاهر شد.

× از بین این همه روز... این چه شانس تخمی‌ایه که من دارم؟ چانیول... الان باید چیکار کنم؟ فردا وقت دفاع از پایان ناممه... محض رضای خدا من الان چیکار کنم؟

چانیول با کلافگی از جاش بلند شد و گفت:

+ فکر میکنی فقط تو بدبخت شدی کیونگ؟ طرح آخر منم تو این کوفتی بوده. باید تا سه ساعت دیگه بهشون ارائه بدم. نزدیک به دو ماه از وقتمو گذاشتم تا براشون بکشمش... هزار جور ایرادای الکی ازم گرفتن و درست زمانی‌که تاییدیه رو ازشون گرفتم و نقشها رو آپلود کردم و از خونه بیرون زدم تا بیام اینجا اون پسره باهام برخورد کرد. نقاشیهام هیچ بک آپی ندارن کیونگ. رسما همه چیز نابود شد و رفت رو هوااااا.

کیونگ پوفی کشید و سر تکون داد. بسته‌ی سیگارش رو بیرون کشید و یه نخ گوشه‌ی لبش گذاشت. بسته رو سمت چان گرفت که چان سر تکون داد.

+ نمیکشم.

بسته‌ رو پرت کرد روی میز و سیگارش رو روشن کرد.

× پسره چی گفت؟ نمیشه اطلاعات رو از هاردش بیرون کشید؟

+ میگه هارد خورد شده. گفت نمیتونه کاری کنه.

× نمیشه بازگردانیش کرد؟

+ دو ساعت بالای سرش بودم. نتونست کاری بکنه.

× یعنی چی؟ یعنی بدبخت شدیم؟

سر تکون داد و با بیچارگی گفت:

+ بدبخت شدیم.

کیونگ خودش رو روی صندلی انداخت و ته مونده‌ی سیگارش رو تو لیوان آب مقابلش انداخت. چان با اخمهای در هم به لبتاب ترکیده نگاه میکرد و تو ذهنش حرفهایی که قرار بود تحویل رئیس اون شرکت برای نابودی طرحهاش بده رو مرور میکرد.

× بهت گفتم بذار لبتاب پیش من بمونه. اگه میموند اینطوری نمیشد.

+ از کجا باید میدونستم اون پسره مثل بلای آسمانی سرم نازل میشه؟ بعدشم... تا صبح بیدار نشسته بودم تا تمومشون کنم. الان از سردرد دارم میمیرم توام که همش بهم غر میزنی بدتر میشم.

کیونگ دستی به موهاش کشید و لبهاش خط شدن. شاید زیادی غر غر کرده بود. به هر حال وضعیت دوستش هم خیلی خوب نبود. شاید حتی خیلی بدتر از وضعیت خودش.

The portraitist [Completed]Where stories live. Discover now