51

713 241 121
                                    

جونگین میدونست حق با خودشه. تقریبا هیچکس از برنامه‌ی تفریحی‌ای که براشون چیده بود خوشش نمیومد و این رو از قیافه‌های بی حوصله و درهمشون میتونست بفهمه ولی دیدن چشمهای گرد شده و ذوق کیونگسو که با هیجان اینطرف و اونطرف میرفت به خوبی نشون میداد که تا چه حد به وجد اومده.

تا این قسمت همه چیز خوب بود اما دو تا مشکل خیلی بزرگ وجود داشت. اینکه حالا سجونگ دستش رو دور بازوی اون انداخته بود و... کیونگسو اون همه هیجان رو در کنار کیم سونگهو بروز میداد و وقتی نگاهش به دست سونگهو دور شونه‌ی کیونگ میوفتاد و اوقاتش بیشتر از قبل تلخ میشد.

اما این تنها مشکلش نبود. با بی حوصلگی به اطراف نگاه میکرد که صدای بکهیون تو گوشش پیچید:

_ من تا کی باید منتظر باشم تا گردش تخمی تو تموم شه؟ فقط دست پسره رو بگیر ببر یه گوشه ببوسش دیگه تن لش.

اخمهاش بیشتر از قبل تو هم شد و پلکهاش رو روی هم گذاشت. یک ساعت پیش بک باهاش تماس گرفت و با فریاد تهدیدش کرد.

_ هر چه سریعتر باید مین هیون و یوهان رو نابود کنی وگرنه کاری میکنم تو هم کنار من تو جایگاه وایسی و منتظر اومدن سجونگ بمونی اونوقت مطمئن میشم بعد از مراسم ازدواج دو کیونگسو به جرم دخالت تو زندگی خصوصیش ازت شکایت کنه و بندازتت پشت میله های زندان عوضی فهمیدی؟

پسره واقعا دیوونه بود. شایدم مین هیون اعصابش رو بهم ریخت ولی هر چی که بود الان وقت فکر کردن بهش رو نداشت. کمی بعد فکری به سرش زد و دوباره با بکهیون تماس گرفت. بهش گفت اگه میخواد زودتر کار رو انجام بدن باید کمکش کنه از شر سجونگ خلاص شه و بعد سراغ یوهان برن. برای همین قرار شد برای امشب بکهیون راهنماییش کنه که نقشه رو طوری پیاده کنه که در آخر همه چیز به نفع اون تموم شه.

هرچند شاید اشتباه کرد روی کمک بکهیون حساب کرد چون حالا فقط صدای فحش و تحقیرهای بکهیون از طریق ایرپادش به گوش میرسید و اعصابش رو بیشتر بهم میریخت.

× واقعا از این نمایشگاه حوصله سر بر تر وجود نداره. اصلا چرا خواستی اینجا بیایم؟

با بی حوصلگی جواب سجونگ رو داد:

+ من از کسی نخواستم اینجا بیاد این تو بودی که بهم چسبیدی.

× چرا اینجا رو انتخاب کردی؟

+ چون از موتور خوشم میاد.

× از کی خوشت اومده؟ قبلا هیچ زمان به این موضوع علاقه نشون نداده بودی.

+ از وقتی که...

خواست بگه به تو ربطی نداره ولی فکری به سرش زد و باعث شد نیشش باز شه. این میتونست یه فرصت عالی باشه مگه نه؟ به هر حال که کیونگسو به شدت هیجان زده بود.

نیشش باز شد و نگاهش رو به کیونگسو داد. طوری به کیونگ نگاه میکرد که توجه سجونگ جلب شه رد نگاهش رو بگیره.

The portraitist [Completed]Where stories live. Discover now