تو جاش غلت زد و علارقم درد شدیدی که تو تمام بدنش پیچید لبهاش رو محکم به همدیگه فشار داد تا صدای نالهاش بلند نشه. فکر کردن به اینکه ممکنه رئیس هفت خط و عوضیش صدای نالهاش رو بشنوه و بخاطر بلاهایی که سرش آورده به خودش افتخار کنه حالش رو بهم میزد برای همین دستش رو جلوی دهنش گرفت تا حتی صدای نفسهاش هم بلند تر از حد معمول نشه.
از چند روز پیش که سونگهو یکسری برگه براش به جا گذاشت تا چند دقیقهی پیش نزدیک به هزاران بار اونها رو خوند و هر بار بیشتر از قبل از خودش بخاطر حماقت و سادگیش متنفر شد. همه چیز با عقل جور در میومد.
جونگین گوشی خودش رو شکست و یک گوشی جدید بهش داد. وقتی تو دفتر گیر افتاده بود اون برگشت و تمام شب رو اونجا گیر کردن. وقتی همراه سونگهو به سینما رفت تا به همکارهاشون نشون بده با همدیگه رابطه دارن جونگین هم اونجا پیداش شد و جوری رفتار کرد که بقیه فکر کنن با همدیگه بیرون رفتن. وقتی به بهانهی بیماری سر کار نرفت اون به خونهاش اومد. برای فرار ازش به بوسان رفت و جونگین به بهانهی تعطیلات گروهی همه رو به بوسان برد تا باز هم بهشون نشون بده به اون نزدیکه. بعد از مدتی به موتور و آهنگهای راک ابراز علاقه کرد، از حرفهایی که در تنهایی با خودش و دوستهاش زده بود سوء استفاده کرد و حتی اون شب بدون اینکه چیزی بهش بگه یهویی پیداش شد و از خودش پیش اون یه قهرمان ساخت فقط و فقط برای اینکه نقشه هاش رو پیش ببره.
جونگین اصلا نگران آیندهی کاری اون یا چانیول نبود فقط میترسید یوهان اون رو با ازدواج با سجونگ گیر بندازه و بعد از رای آوردن تو انتخابات اون و دوستهاش رو محدود کنه. بارها به بهانه های مختلف فکر کرد و امیدوار بود یک دلیل هرچند کوچیک برای رد کردن ادعاهای سونگهو پیدا کنه ولی متاسفانه همه چیز منطقی بود.
با اخمهای در هم هرچی به ذهنش میرسید بار جونگین کرد و با اکراه به گوشی کنارش نگاه کرد. حت دلش هم نمیخواست به اون گوشی کوفتی دست بزنه. رئیس عوضیش حتی تو این گوشی هم شنود گذاشته بود. چطوری فهمید؟
روز جلسهی دادگه اونقدر عصبانی و نگران بود که هم میخواست از اون حرفها مطمئن شه و هم دوست نداشت عمو عوضی رئیس عوضی ترش پرونده رو در جلسهی اول ببره برای همین درحالیکه تمام تلاشش رو میکرد تا همه چیز عادی به نظر برسه با اخم و دستهای مشت شده گفت:
_ ای کاش جونگین امروز یک کاری میکرد تا پرونده حداقل چند روز عقب بیوفته و با یک حلسه یوهان پیروز نشه. مطمئنم رئیسم اونقدر قدرت داره تا یه کاری بکنه. جونگین واقعا قدرتمند و باهوشه.
نتیجه این شد که در لحظهی آخر سوبین با وکیل بیخود مقتول توافق کرد و خودش وکالتش رو به عهده گرفت. برای همین یوهان نتونست در همون جلسه برنده شه و جلسهی بعدی به دو هفتهی بعد موکول شد. خیلی سعی کرد از این بابت خوشحال شه ولی حرص و خشمش نسبت به جونگین و حماقت خودش این اجازه رو بهش نمیداد.
YOU ARE READING
The portraitist [Completed]
Fanfictionصورتگر ژانر: زندگی اجتماعی، روانشناختی، رمنس، درام، اسمات🔞 کاپلها: چانبک،کایسو ********************************************* خلاصه: یک پسر خوش گذرون، بدنام، بی ادب و بیخیال و یک پسر مهربون، با ادب، منظم و خوش اخلاق بکهیون بیخیال و خوشگذرون به درخوا...