8

801 275 226
                                    

× قربان یه بسته ی پستی برای آقای بیون اومده.

دن یکی از کسایی که برای کمک بهشون اومده بود از جلوی در با صدای بلند اطلاع رسانی کرد و منتظر چانیول موند.

دستکش ها و ماسکش رو از روی صورتش برداشت و سمت در رفت. بعد از سلام کردن به پسری که یونیفرم اداره ی پست به تن داشت اون پسر گفت:

_ برای بیون بکهیون شی بسته آوردم

+ ایشون الان اینجا نیستن. میتونین بعدا تشریف بیارین؟

_ تو توضیحات بسته نوشته شده که میتونم بسته رو به پارک چانیول هم تحویل بدم. ایشونم نیستن؟

ابروهاش با تعجب بالا رفت و سر تکون داد. بعد از نشون دادن کارت شناساییش بسته رو تحویل گرفت و داخل شد. یادش میموند حتما شب بسته رو به بکهیون تحویل بده.

نگاهش به دیوار سفید و خالی مقابلش افتاد. یک هفته از شروع کارشون در رستوران میگذشت و تا حالا به جز رنگ پایه‌ای که به دیوار ها زده بودن هیچ پیشرفتی نداشتن. از همین روزها ممکن بود آقای بیون ازشون گزارش کار بخواد و اونا...

بکهیون با ایده‌اش موافقت کرد اما نگفت چطور چهره‌ای مدنظرشه. گوشیش رو برداشت و باهاش تماس گرفت اما بعد از چند تا بوق اون پسر رد تماس داد.

بعد از چند ثانیه بهش پیام داد:

_ الان نمیتونم صحبت کنم اگه کاری داری تکست بده.

براش نوشت:

+ دیشب بهم نگفتی چطور چهره‌ای رو دیوار بکشیم.

_ گفتم که... برام مهم نیست. فقط اگه به فکر جوونیتی دور مین هیون رو خط بکش.

+ خب هزارتا چهره‌ی مختلف تو دنیا هست من کدومشونو بکشم؟

_ پیشنهاد خودت بوده پس خودتم انجامش بده.

پوفی کرد و سرش رو به اطراف چرخوند. اون پسر قصد همکاری نداشت. هرچند خودش گفته بود این چیزها براش اهمیتی نداره.

+ خب حداقل بگو حالت چهره‌اش چطوری باشه؟

امید نداشت بخواد به اون سوالش هم جواب درستی بده برای همین گوشی رو خاموش کرد و روی میز انداخت.

کمی بعد وقتی سر بقیه خلوت تر شد نظرش رو با اونا هم درمیون گذاشت و این بار هر کسی یه ایده‌ای داشت. یکی میگفت یه دختر بچه ی کیوت بکشن اما بقیه مخالف بودن چون به نظرشون کودکانه بود.

یکی میگفت یه مرد پیر مثل آقای بیون بکشن. یکی میگفت یه دختر و پسر جوون بکشن تا توجه زوج ها به اون دیوار جلب شه. یکی میگفت یه دختر زیبا بکشن چون هیچ آدمی از زیبایی بدش نمیاد.

فکر بدی نبود. اینطوری توجه رهگذرهایی هم که از بیرون به داخل رستوران نگاه میکردن جلب میشد. میتونستن با همین نظر پیش برن.

The portraitist [Completed]Where stories live. Discover now