50

790 251 140
                                    

سفر کوتاهی که به بوسان داشتن به سرعت تموم شد و حالا بکهیون توی خونه‌ی ساکت چانیول روی تخت دراز شده بود و به سقف خیره نگاه میکرد.

_ آیش... فقط مین هیون میتونه در عرض یک روز حالم رو تا این حد بد کنه. اگه فقط شبی که این کثافت به وجود اومد پدر کمی خودداری میکرد شاید الان وضع من خیلی بهتر بود.

تو جاش غلت زد و به فضای خالی روی تخت خیره شد. با به خاطر آوردن کارهایی که دیشب با چان انجام دادن گوشه‌ی لبهاش بالا رفت. حرفهای چانیول مثل همیشه قشنگ بود و داشت تو خیلی زمینه ها پیشرفت میکرد.

فلش بک شب قبل:

هر دو روی تخت افتاده بودن و نفس نفس میزدن. هوای اتاق کمی سرد بود برای همین بعد از چند ثانیه چانیول خم شد و پتو رو روی هردوشون کشید. دستش رو دور کمر بک انداخت و از کنار به خودش چسبوند.

+ چیزهایی که امشب به پدرت گفتی خیلی قشنگ بودن. هیچ زمان فکر نمیکردم یک روز اینطور چیزهایی بگی.

بک تکخند زد و گفت:

_ هوم. به نظر خودمم زیادی ادبی حرف زدم. با حالت نرمالم فاصله داشتم.

چان ساعدش رو تکیه گاه سرش کرد و با لبخند پرسید:

+ اگه میخواستی تو حالت نرمال باهاش حرف بزنی چی میگفتی؟

_ میگفتم چانیول مودبی که میبینین در اصل یه ددی هاته که به خوبی میدونه چطوری من رو به وجد بیاره.

بعد از زدن این حرف اون هم سمت چان غلت زد و تو چشمهای هم خیره شدن. نفسهاشون منظم تر از قبل شده بود و اون نزدیکی و پتوی روشون بدنهاشون رو گرم میکرد.

+ مطمئنم اونوقت پدرت خودش بهم زنگ میزد و ازم میخواست به اینجا بیام.

_ اگه عاقل بود اینکار رو میکرد. تو مهربونی و از دستم خسته نشدی. کارهایی که اونها برام انجام ندادن رو انجام دادی و وقتهایی که مریض شدم کنارم موندی. این کارها دقیقا همون چیزهایی هستن که همه دوست دارن در حق بچه هاشون انجام بشه.

بک با جدیت گفت و پلکهاش رو برای چند ثانیه روی هم گذاشت. چانیول جوابی بهش نداده بود ولی به خوبی میتونست لبخند عمیق روی لبهاش رو تصور کنه و وقتی گونه‌اش خیلی نرم بوسیده شد چشمهاش رو باز کرد و سوالی که مدتی بود فکرش رو مشغول کرده بود پرسید.

_ اگه جامون عوض میشد و تو امشب با خانواده‌ات شام میخوردی در مورد من چی میگفتی؟

لبخند چان عمیقتر از قبل شد.

+ من اینطوری باهاشون حرف نمیزدم. وقتی بخوام درمورد احساساتم بهشون بگم تو رو هم با خودم میبرم.

_ چرا؟ اونوقت من باید بهشون بگم پسرتون رو گول زدم و الان مال منه؟

+ این هم روش خوبیه ولی به نظرم بهش نیاز نداریم.

The portraitist [Completed]Where stories live. Discover now