14

836 263 187
                                    

با اخم روی صندلی عقب نشسته بود و از پنجره بیرونو نگاه میکرد. چانیول پشت فرمون بود. پدرش کنار چانیول و شینگ صندلی عقب درست بین اون و جیونی که با بغض و چشمهای اشکی به بیرون خیره شده بود نشسته و سمت خونه میرفتن.

عروسک عزیزش که بعد از مدتها پیداش کرده بود روی پاش بود و هر چند ثانیه یکبار نگاهش میکرد. باورش نمیشد که اونهمه مدت به فکر  این عروسک بوده و تمام این مدت سولیون عوضی عروسکش رو دزدیده بود تا به پسر خودش بده.

اون لعنتیا حتی عروسکش رو هم ازش گرفته بودن...

پدرش بدون اینکه چیزی بگه بعد از اینکه دعوا و داد و بیدادای اون سر جیون رو دید بچه ی گریون رو بغل کرد و تا زمانی که چمدونهاشون برسه اونو اطراف فرودگاه چرخوند و باهاش حرف زد. وقتی هردو نفر برگشتن جیون دیگه گریه نمیکرد اما چشمهاش هنوز اشکی بود و بغض داشت

چانیول با تعجب و یه اخم محو اون رو نگاه میکرد و چیزی نمیگفت. شینگ با دیدن دعوای یکطرفه ی بین اون و جیون بعد از کمی آروم تر شدن جمع و دور شدن پدرش و جیون از اون دو نفر کنارش وایساد و با دست به بازوش کوبید.

× چه مرگته؟ اون فقط یه بچس. بخاطر یه عروسک مسخره گریه‌اش نداختی.

عروسکش رو زیر بغلش زده بود و با بداخلاقی جواب داد:

_ بیخود کرده به عروسک من دست زده. معلوم نیست طی این چند سال چه بلایی سر این بچه ی مظلوم آورده.

× چند سال؟ اون بچه تازه عروسکو برداشته. بعدشم با خودش آورده بودش اینجا تا بهت تحویل بده.

_ ندیدی چطور به عروسک چسبیده بود انگار جونش بهش وصله؟ اگه سرش داد نمیزدم و عروسکو نمیکشیدم امکان نداشت بهم برش گردونه...

با رسیدن چمدونها بحث ها ادامه پیدا نکرد و همه سمت ماشین رفتن. بعد از اینکه دقایق طولانی ای در سکوت گذشت پدرش با چرخیدن سمت عقب پرسید:

× به جای اینکه همگی ساکت باشین و جو رو سنگین کنین بهتر نیست تا رسیدن به مقصد کمی حرف بزنیم؟

شینگ اولین کسی بود که موافقت کرد و لبخند زد.

× خب تو این سه هفته اوضاع چطور بوده؟

چانیول با نهایت ادب و احترامی که برای بک تازگی نداشت و مشخص بود از حرف زدن با پدرش حسابی هیجانزدس گفت:

+ همه چیز بینهایت عالی بود. طرح اولیه ای که میخوایم روی دیوار بکشیم رو انتخاب کردیم و بکهیون تایید کرد. تا چند روز اینده خط کشی ها و زیرسازی ها تموم میشه و بعدش میتونیم کشیدن رو شروع کنیم.

طرح اولیه؟ منظورش قیافه ی اون دختره ی لوس بود...

× اوه عالیه. چه روزهایی کار میکنین؟

The portraitist [Completed]Onde as histórias ganham vida. Descobre agora