9

380 36 19
                                    

- باید با هم حرف بزنیم!
تایک پوزخندی زد و گفت: چه حرفی؟ اصلا حرفی هست که بزنیم؟
نامجون نفس عمیقی کشید و گفت: من دارم عین آدم بهت می گم بیا حرف بزنیم و تو هم آدم نیستب اگه مثل آدم نیای بشینی حرف بزنی.
تایک قهقهه ای زد و گفت: حرف زدن یادت رفته لیدر لیدران؟
مین هو که دیگه صبرش سر آمده بود یقه تایک را گرفت و به سمت اتاق دیگه ای رفت و رو به نامجون گفت: ببخشید نامجون شی من خودم باهاش حرف می زنم.
همون لحظه تایک را روی مبل انداخت و خودش جلوی پایش زانو زد.
- لطفا اون ویدیو ها رو پاک...
- اونوقت چی به من میرسه؟
- من.
- چی؟
- من.
- منظورت چیه؟
- به جای یونگی شی، با من...
- یعنی می خوای من به جای بازی با یونگی با تو...
- درسته. دست از سر یونگی بردار. فقط منو اینجا نگه دار.
- هههه! چه بادیگاد فداکاری!
- فقط لطفا درخواستمو انجام بده!
- لباستو در بیار‌!
- چی؟
- لباستو در بیتر باید مطمئن باشم بدنت راضیم می کنه.

______________________________________

(استایل مین هو)______________________________________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(استایل مین هو)
______________________________________

به آرومی کت سیاهشو از تنش خارج کرد و بعد نوبت تیشرت سفیدش رسید. اون را هم از تنش بیرون آورد و به تایک خیره شد.
تایک دستی روی شونه و سینه برهنه مین هو کشید و گفت: بدک نیست.
به پهلو اش چنگ انداخت و ادامه داد: به اندازه یونگی سفید نیستی ولی کمر باریک خوبی داری!
پایش را روی پای دیگرش انداخت و گفت: لباساتو بپوش!
مین هو با تمام سرعتش لباس ها را پوشید.
- خب؟
- فردا صبح بیا باید اول امتحانت کنم!
بعد فریاد زد: هی لیدر قلابی! بیا اینجا ببینم.
نامجون اومد و گفت: به چه نتیجه ای رسیدین؟
تایک نفس عمیقی کشید و گفت: تا فردا صبح کاریش ندارم بعدش نظر قطعیمو بهتون اعلام می کنم.
نامجون پوفی کشید و همراه مین هو از خانه خارج شد.

- چی بهش گفتی هیونگ؟
- چیز مهمی نبود.
- هیونگ راستشو بگو!
- بعدا توضیح می دم. نامجون شی میشه منو برسونید خونه خودم؟
- باشه ولی اول می ریم دکتر.
- نامجون شی قرار نبود بریم دکتر!
- اوووم اما من که گفتم می ریم دکتر!
- بیخیال...
- حق اعتراض نداری می ریم دکتر!
مین هو زیر لب غر غری کرد و خودش را بیشتر در صندلی فرو کرد.
نامجون لبخند چال نمایی زد و به دکتری که می شناخت زنگ زد.
...
- بچه ها نامجون و مین هو دیر نکردن؟
جیمین پرسید و منتظز جواب بقیه شد.
جین کمی فکر کرد و گفت: یکی به نامجون زنگ بزنه.
جونگکوک هیونگ گشادی گفت و تلفنش را برداشت.
- علو هیونگ کجایید؟
- خونه ی دکتر سونیم چطور مگه؟
- آخه دیر کردین هیونگ.
- نگران نباش تا یک ساعت دیگه میایم!
- به نظرت یک ساعت زیاد نیست؟
- نه!
- خیله خوب زود بیاید.
جونگکوک این را گفت و تلفن را قطع کرد.
- گفت تا یه ساعت دیگه میایم.
تهیونگ لحظه ای درنگ کرد و گفت: بیاید بازی کنیم.
جیمین پرسید: چه بازی ای؟
- من یه چیزی رو یه کاغذ می نویسم می چسبونیم رو پیشونی یکی! بعد بیست سوالی می کنیم اون باید حدس بزنه اون کلمه چیه.
جین که حال و هوای خانه را سنگین می دید سریع قبول کرد و گفت: یونگی برو از اون برگه ها که توش آهنگاتو می نویسی بیار!
هوسوک که می دانست یونگی درد دارد و آن را از بقیه پنهان می کند، بلند شد و گفت: من میارم.
یونگی لبخندی از رضایت زد و گفت: کاغذ توی کشوی دراوره خودکارم روی میز تحریرم هست.
هوسوک با لبخند دخشانی گفت: ممنون هیونگ.
هوسوک با سرعت رفت و برگشت.
- Let's go
جونگکوک گفت: خب بچه ها به نظر من یه تنبیه هم بزاریم.
جیمین با نیشخند ترسناکی گفت: بیاید به مناسبت رل شدن هوسوک و یونگی یه تنبیه عجیب بزاریم.
یونگی با استرس پرسید: چی می خوای بگی؟
جیمین مفتخر گفت: هر کی نتونه حدس بزنه باید با نفر بعدی ای که نتونه حدس بزنه کیس برن!
هیچکس با تصمیمش موافق نبود اما همه خوششان آمده بود و بعد از یه کل کل کوتاه همه قبول کردند.
جونگکوک: اوکی اوکی اوکی.
جیمین: کی اوله؟
وقتی دید هیچکس داوطلب نمیشه گفت: ترسوها بدویید کلمه منو بنویسید.
اعضا با نیشخند دور هم جمع شدند و کلمه خیار را نوشتند و روی پیشانی اش چسباندند.
- خیله خب! خوراکی؟
- آره!
- تو جیب جا میشه؟
- اگه جیبت یه ذره بزرگ باشه آره.
- خوردنیه؟
- آره
- شیرینه؟
- نه
- تو خونه داریم؟
- آره
- تو کابینته؟
- نه
- تو یخچاله؟
- آره
- اوووم. قرمزه؟
- نه
- میوس؟
- آره
- جزو سبزیجاته؟
- نه و ده تا سوالت تموم شد برو و آماده تنبیه باش.
جونگکوک گفت و بعد از مکثی ادامه داد: اوکی بعدی منم!
بچه ها جمع شدن و نوشتن یونتان.
- تو جیب جا میشه؟
- نه
- خوردنیه؟
- نه
- تو خونمونه؟
- آره
- جزو وسایل ورزشیه؟
- نه
- جزو وسایل آشپزخونس؟
- نه
- اصلا اشیاعه؟
- نه
- هممون دوسش داریم؟
- آره
- یکی از اعضاس؟
- نه
- اووم هولی؟
- نه
- اصلا جزو حیووناس؟
- نه نه!
تهیونگ خندید و جیمین و جونگکوک رو روبروی هم قرار داد تا لب همو ببوسن.
اونا هم از خدا خواسته بوسه ای روی لب هم گذاشتن.
____________________________
سلام سلام🚀
یه سوالی ذهنمو درگیر کرده یه هفتس دارم فکر می کنم جوابش دست شماس.
نوع نوشتن من به آدم چند ساله می خوره؟

دوباره نه!Where stories live. Discover now