63

199 13 7
                                    

هوسوک نفس عمیقی کشید و گفت: اگه تا یه دره دیگه با این صدای بمت در گوشم حرف بزنی، قول نمی دم همین الان نبرمت و کنار تهیونگ به فاکت ندم!
- یااااا من دارم از دست اونا حرص می خورم بعد می خوای خودمم بیری پیششون؟ خیلی خوشت میاد حرص بخورم؟ موهام طبیعی سفید میشه دیگه نیازی به رنگ کردنش نیستا!
هوسوک بلند خندید و بوسه دزدکی روی لبش کاشت. از جا بلند شد و یونگی شوک شده را بدو رو تنها گذاشت.
یونگی با تاسف سری تکون داد و سعی کرد با پایین انداختن سرش، گونه های گل گون شده اش را پنهان کند.
صدای باز شدن در دستشویی بلند شد. تهکوکمین بیرون آمدند در حالی که روی گردن کوک و چیم جای چنگ و روی گردن تهیونگ پر از هیکی های بفنش بود. تهیونگ با دیدن نگاه خیره افراد حاضر در سالن سرش را پایین انداخت. اصلا دوست نداشت با لنگ لنگ زدن جلوی آرمی ها حاضر بشه اما تاوان شیطنتی بود که خودش مقصرش بود.

فلش بک
میکاپ آرتیست ها مشغول کار بودن. تهکوک که کنار هم نشسته بودن، زودتر کارشون تموم شد. تهیونگ که دید شرایط برای کرم ریختن مناسبه و هیچ کس دور و برشون نیست، روی پا یا بهتره بگیم دیک کوک  نشست و در گوشش زمزمه کرد: ددی... خوشگل شدم؟ یه بیبی بوی به فاک دادنی مگه نه؟
کوک خندید و همانطور که با دست باسنش را می چلوند، گفت: آره کوچولوی من... اگه می تونستم همین الان انقدر تو سوراخت کوچولو و صورتیت می کوبیدم که دیگه هیچوقت به فکر اینجوری تحریک کردن من نیوفتی!
تهیونگ دوباره خودشو تکون داد و گفت: ولی ددی، من همین رو می خوام... می خوام با تمام وجودت توی سوراخم بکوبی و سوراخم ندونه چجوری دیک بزرگتو داخل خودش نگه داره...
جونگکوک دیگه داشت صبرش تموم میشد که صدای باز شدن در اومد...
با دیدن جین هر دو نفس راحتی کشیدند اما او با عصباتیت به سمتشان آمد و گفت: به به! الان باید بریم رو صحنه ها! اینجور نشستین رو هم! بعد دوباره جلو شلواراتون ترند میشه! اصلا اون هیچی اگه به جای من یکی از عوامل صحنه می یومد چی؟ اصلا به این چیزا فکر کردین؟ نخیر شما که اصلا فکر نمی کن...
با در رفتن تهکوک ساکت شد و با خود گفت: با دیوار حرف می زدم تاثیر گذار تر بود!
سری به نشانه تاسف تکان داد و دنبال بقیه سمت صحنه اصلی را افتاد.
روی استیج تهیونگ با چهره ای شیطانی به جیمین که با تمرکز ‌کامل مشغول رقصیدن و خواندن بود انداخت. با فکری که به سرش زد همینطور که می رقصید خودش را به جلوی جیمین رساند. با سفت تر گرفتن بدنش، باسن برچستش رو از روی شلوار تنگش به رخ جیمین کشید. بعد از مدت کوتاهی دستش را به باسنش رساند و اون رو محکم چلوند و خودش رو از پشت به جیمین نزدیک تر کرد. لحظه ای که فکر می کرد توی آهنگ بهتره بدنش رو به بدن جیمین چسبوند و در گوشش زمزمه کرد: دیکتو می خوام... بهم می دیش؟
خیلی سریع ازش جدا شد و اجازه  عکس و العملی به پسر نداد.
خیلی زود وقت استراحت رسید و اتفاقی که همه را حرص داد رخ داد.
پایان فلش بک

یونگی:
آهنگ هارو مشت سر هم اجرا می کردیم. تقریبا همه چیز مثل قبل بود. آرمی ها با تابلو های کوچیک و برزگ توی دستشون دور تا دورمون رو گرفته بودند. بعضی از حرف های روی تابلو ها حس خیلی خوبی بهم می داد. حس ارزشمند بودن، حس آزادی، حس آرامش، حس تکیه گاه داشتن... این ها احساساتی بود که توی اون لحظه می تونستم روشون اسم بزارم. اینجوری فایده نداره بزارید یه چند تاشو بگم:
'همه چیز خوبه؟'
'مهم نیست چه اتفاقی بیوفته ما تا ابد هواتون رو داریم، پس فقط بهمون اعتماد کنید.'
'ما حاضریم تا ابد دوستون داشته باشیم'
'اشکالی نداره اگه از خودتون ضعف نشون بدید ما تا ابد طرفدارتون می مونیم.'
این چند تا خیلی به دلم نشست. 
دیگه به اجرای آخرین آهنگ رسیده بودیم. یه مبل خیلی بزرگ وسط صحنه قرار داشت. من و سوک، نامجون و جین هیونگ، اون سه تا بچه شیطون، هر کدوم جدا جدا مبل رو پر کرده بودیم.
سرمو روی شونه هوسوک گذاشتم و مشغول خوندن پارتم شدم. هوسوک بوسه ای روی سرم گذاشت و بعد از من شروع به خوندن پارت خودش کرد. مطمئن بودم بعد از کنسرت یه عالمه عکس از این اتفاق توی فضای مجازی می چرخه.
بقیه هم پارت های خودشون رو خوندن و بعد از یه تعظیم کوتاه از روی صحنه پایین اومدیم.
این یه حس آرامش وصف نشدنی بود و من هیچوقت دلم نمی خواست تموم بشه.

و پایان

_________________________^__^___
های👋🏻👋🏻
بالاخره پارت آخر🥳🥺
اول از همه می خوام از همه کسانی که از این فیک با کامنت و ووت هاشون طرفداری کردن تشکر ویژه ای بکنم، واقعا خیلی خیلی ممنونم و دوستون دارم❤🙏
دوم اینکه احتمالا افتر استوری های زیادی داشته باشیم از هفته دیگه به بعد منتظرش باشید🤩
و در آخر دوستانی که اون یکی فیک منم دنبال می کردن احتمالا توی این هفته یه افتر استوری واسش داشته باشیم یه ذره وقتی هست که شروع کردن ولی چون طولانیه ممکنه طول بکشه🏃‍♀️
بای بای😘😘

دوباره نه!Where stories live. Discover now