17

268 18 0
                                    

دکتر جین را که به نظر نا خوش می آمد از جا بلند کرد و به طرف اتاقی که نامجون و یونگی در آن مشغول بودند، رفت. یونگی به خاطر سرم های تقویتی به هوش آمده بود و دکتر می گفت اگر دوباره بی احتیاطی کند، ممکن است دوباره از هوش برود. به نامجون و جین هم حسابی سفارش کرده بود که تا می تونن بهش غذا بدن.
- یونگی حالت خوبه؟
جین با صدای بی جونش پرسید و منتظر جوابش ماند. یونگی که هنوز توان درست حرف زدن نداشت، تنها به نشانه تائید سری تکان داد. جین لبندی زد و دستی روی موهای به هم ریخته اش کشید.
- همهمون خیلی ترسیدیم پسر!
یونگی دهانش را مثل نوزادی که دنبال سینه مادرش می گشت باز کرد اما صدایی به گوش جین که منتظر کوچکترین حرف از او بود نرسید.
دکتر که می خواست یونگی کمی تلاش کند، گفت: یونگی شی، میشه بلندتر صحبت کنید؟
یونگی دوباره دهان باز و اینبار توانست صدای کمی از گلویش خارج کن: س...وک.
نامجکن لبخندی به پسر عاشق روبروش زد و گفت: اونم حالش خوبه.
جین روی صندلی کنار تخت نشست تا سرگیجه اش کمی آرام شود‌. یونگی نگاهی به هیونگش انداخت و گفت: جین...
جین دستی که سرم در آن بود، در دست خودش گرفت و با لبخند گفت: منم حالم خوبه چی فک کردی پس هیونگیت قوی تر از این حرفاس.
یونگی هم لبخندی زد و کلمه'خونه' را به آرامی به زبان آورد.
- میریم هیونگ. سرمت که تموم شد می...
با به صدا در آمدن تلفن در جیبش ادامه حرفش را خورد و آن را از داخل جیبش بیرون آورد.
- الو هوسوک؟
- هیونگ یونگی خویه؟
- معلومه! می خوای باهاش حرف بزنی؟
- اوهوم اوهوم. گوشیرو بده بهش! عجله کن!
نامجون گوشی را روی گوش یونگی تنظیم کرد و گفت: هوسوکه هیونگ باهاش حرف بزن.
یونگی با وجود اینکه هنوز بی حال بود، گفت: هوسوکی...
- جونم یونگ جونم؟
- حالم خ...خوبه.
- معلومه که خوبه! مگه میشه حال فرسته کوچولوی من بد باشه؟
- سوک؟
- چیه عروسکم؟
- میشه بیای اینجا پ...یشم؟
- همین الان از طرف من یه کتک حسابی به جان و نامجون بزن که نزاشتن من بیام!
- الان ننیشه بیای؟
- می خوای بیام عروسک؟
- اوهوم. بیا!
صدای را آخر جمله کمی بلند تر کرد و همین عمل مدجب شد صدا به بقیه افراد حاضر در اتاق رسید. جین نوازش وار روی دست یونگی کشید و گفت: زودی می ریم پیشش یونگ!
- ولی من الان می خوام بیاد پیشم!
یونگی با شنیدن صدای هوسوک تمام تمرکزش را به آن متمرکز کرد.
- گربه کوچولوی خوشگلم! یه ذره دندون رو جیگر بزار! میای پیشم قربونت برم من!
- سوووک!
- جونم؟
- خیلی بدی!
- ولی تو خیلی خوب و خوشگلی.
یونگی حس میکرد دیگه درد توان هم قدر حرف زدن رو ازش گرفته، گفت: سوکی بلو بخواب!
- من تا بغلت نکنم که خوابم نمی بره آخه!
- مهم نی باید بخوابی چون من دیگه جون ندارم حرف بزنم‌.
- عه بد شد که!
- چرا؟
- آخه تهیونگ سه ساعت داره در گوش من وز وز می کنه و گوشی می خواد!
با ناراحتی ساختگی گفت و منتظر جواب یونگی ماند.
- گوشی بده بش!
- باشه یونگ‌. بیا تهیونگ.
- یونی هیونگ!
- بله ته ته؟
- خوبی؟
- خوبم تاتا کوچولو!
- هیونگ صدات یه چیز دیگه می گه ها!
- صدام چی می گه؟
- میکه همین الان واسه هوسوک هیونگ ساک زدی و اونم با تمام توانش...آخخخخخ.....چرا می زنی هیونگ! پیش یونگی هیونگ شکایت نی کنما!! بهش می گم دیگه واست ساک نز...آخخخ...سوکی هیونگ بد برو گمشو اونور ببینم...
یونگی به سر صدا های پشت تلفن خندید و منتظر ماند جنگ بینشان تمام شود.
- هیونگ می بینی تاتا تو چقدر اذیت می کنه؟ فقط بلده هی اون دستاش بزنه به کله مو فرفری من! نمی گه منم دردم میادا! هی می زنه! هی می گم نزن تاتا دردش می گیره هی دوباره میزنه! خیله بدی سوکی هیونگ! دیگه نباید از سینه هات بهش شیر بدی...آخخخخ...هیونگ نزن دیگه مغزم ترکید! یونگی تو یه چی بش بگو!
یونگی با صورت سرخ از خجالت خندید و گفت: خوب تا تا شیر نداشته سینه های منو ول کن تا زود تر بیام خونه خوبه؟
تهیونگ خیلی جدی پرسید: چه ربطی داره هیونگ؟
یونگی با وجود غافلگیری از تغییر لحنش با مهربونی، گفت: اصلا می زارم بیا تو بغلم اینکه ربط داره؟
تهیونگ با ذوق گفت: از اولم همینه می خواستم خددفظ یونگی هیونگ!
- خدافظ تاتا!
یونگی این را گفت و گوشی را از گوشش فاصله داد تا نامجون آن را بردارد.
دکتر به سمتش آمد و گفت: درد داری یونگی شی؟
یونگی سری بع نشانه تائید تکان داد.
- میشه نشونم بدی کجا؟
یونگی به آرامی دستش به سمت لگنش برد و گفت: این جاها خیلی درد می کنه.
- عادیه. همه کارایی که به نامجون گفتم و انجام بده و به حرفش گوش کن.
- چشم
...
- تایک؟
- چی شده منو صدا می زنی؟
- می خوام برم بیرون!
- می تونی تا ایوون بری!
- نه اول می خوام برم دکتر بعدم پیش خانوادم!
- ساعت چنده؟
- ۵ صبح!
- هووووم... میری ولی تا قبل از ساعت ۸ برمی گردی!
- خیله خب.

_________________________________
های🎈
احتمالا این پارت کصدستی زیاد داره به بزرگی خودتون ببخشید
بای بای👋🏻

دوباره نه!Where stories live. Discover now