56

186 14 5
                                    

جونگکوک موهاش و جیمین شکمش رو نوازش می کرد. این شرایط حس خیلی خوبی بهش می داد. انگار بدنش یه تندیس ارزشمنده و اونا مشغول پرسیدنشن.
خوب می دونست که آخر این نوازش ها یه سکس درست و حسابی و پر لذته و براش خیلی هیجان زده بود.
دست جیمین به زیر لباسش خزید و خودش را با نیپل هایی که به خاطر تصورات کثیف تهیونگ کمی سیخ ایستاده بود، مشغول کرد.
جونگکوک لب هاش رو به گردن تهیونگ چسبوند و زمزمه کرد: بیبی که مشکلی نداره؟
تهیونگ کوتاه خندید و جوابش را داد: من کاملا در اختیار شمام.
کوک مارک کوچیکی روی گردنش گذاشت و گفت: ببخشید...
تهیونگ که متوجه منظورش نشده بود، پرسید: ببخشید برای چی؟
جیمین لبخند تلخی زد و به جای کوک جواب داد: به خاطر دردی که قراره بکشی...
تهیونگ با خنده گفت: بیخیال دیگه عادت کردم... بعدشم خودتم اون درد رو تحمل می کنی...
جیمبن با خجالت سرش را پایین و دیگر حرفی نزد.
جونگ کوک که جو اتاق رو سنگین می دید، تیشرت تهیونگ را از تنش بیرون آورد و به جون نیپل سلامت راستش افتاد.  جیمین هم با پیروی از او سرش را به نیپل چپش را در دهان کشید.
تهیونگ از لذت ناله کرد و گفت: بمکیدشون... آههه.... لطفا...
جونگکوک به حرفش اهمیتی نداد اما جیمی همانند نوزادی که چند روز است، شیر نخورده شروع به مکیدن سینه های شیرین ته کرد.
جونگکوک دستش را به سمت شلوار جونگکوک برد و گفت: سعی کن لذت ببری...
تهیونگ پایین تنه اش را تکان داد و باعث شد دست کوک روی دیکش حرکت بکنه. از لذت روی هوا بود. جونگکوک مرتب زبونش را روی نیپل سیخ شده ته می کشید و اون هارو مثل آدامس می جوید و همزمان با دست از روی شلوار دیکش را نوازش می کرد. زانو هایش شل شد و دو پایش شروع به لرزیدن کرد. می توانست حدس بزند تا چند ثانیه دیگر شلوار و باکسرش را به گند می کشد.
- من... دارم... آیییی...
جیمین قبل از کامل شدن حرفش، دستش را وارد شلوار تهیونگ کرد و همزمان با اولین لمس گرمی کامش را احساس کرد.
جونگکوک روی زمین خوابید و گفت: لباسات رو در بیار و بیا اینجا بیبی...
تهیونگ بی چون و چرا لخت و کنار جونگکوک نشست.
کوک دستش را جلوی صورت خود گرفت و گفت: جوری بیا روی صورتم که بیضه‌ت دقیقا روبروی دهنم باشه...
تهیونگ باز هم متعجب بود اما چیزی نگفت و تنها به حرفش عمل کرد. جیمین هم طبق برنامه از پیش تعیین شده‌شان روی شکم کوک نشست و گفت: آماده ای تا‌تا؟
تهیونگ زمزمه‌ وار پرسید: اول بگید می خواین چی کار کنین...
جیمین سرش را به گوش تهیونگ نزدیک کرد و با صدای کمی بم شده اش گفت: یه کاری می کنیم صدای ناله هات از لذت گوش فلکو پر کنه... مطمئن باش پسر... الان فقط قراره لذت ببری...
تهیونگ تکان کوچیکی خورد و گفت: با این حرفات فقط بی قرار ترم کردی چیم چیم... شروع کنید...
جونگکوک تکخندی زد و زبانش را به بیضه تهیونگ چسباند و مشغول خوردن و بوسیدن آن شد. از آن طرف جیمین با زبانش را داخل سوراخ تهیونگ هول داد و مشعول خوردن و مکیدن آنجا شد و همزمان باسنش را روی دیک جونگکوک حرکت می داد.
صدای ناله های تهیونگ نه تنها فضای چادر، بلکه می توانست حدس بزند ماهی های درون رودخانه نیز آن را می شنوند.
حس خیلی خوبی برای هر سه آنها بود. لذت در بند بند وجودشان حرکت می کرد. شاید فعلا خبری از درد نبود ولی در آینده ای نزدیک احتمالا به مدت کوتاهی ناله هایی از درد سراسر جنگل را فرا می گرفت.
با شنیدن صدای زیپ چادر هر سه با تعجب به سمت در برگشتند‌. قسمتی کوچکی از در چادر باز شدی بود و دست یونگی همراه با چند بسته لوب و کاندوم از آن وارد. یونگی وسایل را روی زمین گذاشت و گفت: اهمیتی نمی دم بگید مزاحم شدم...
قوطی لب را در دستش گرفت و ادامه داد: بدون این غلط اضافه می کنید کاری با دونگسنگم داشته باشید.
جیمین با شرمندگی گفت: ببخشید هیونگ اینارو یادم رفته بر ود بردارم. مرسی که آوردی...
یونگی همانطور که زیپ چادر را می بست گفت: برام مهم نیست چی زر زر می کنی! فقط مراقب دونگسنگم باش!
ثانیه ای از رفتن یونگی نگذشته بود که دوباره مشغول کارشان شدتد. ناله های گوش نواز تهیونگ هردو را به اوج نزدیک می کرد.
جونگکوک ناگهان دیکش را وارد دهانش کرد که صدای تهیونگ بلند شد: آههههی... کوکا...آههه...
جیمین لیسی به کمرش زد و گفت: فقط لذت ببر بیبی...
کوک شروع به مکیدن دیکش کرد و طولی نکشید که تهیونگ برای بار دوم در دهانش اوج رسید. تنش را به تن جیمین که حالا واری نمی کرد تکیه داده بود و نفس نفس می زد.
جیمین شروع به مارک کردن گرنش کرد و جونگکوک در حالی که با دست رون هاش را می چلوند گفت: ادامه بدیم بیبی یا خسته ای؟
- بازم می خوام...
_____________________________________
های👋🏻
باز صبح گذاشتم🤦‍♀️
ادامه اسماتم بمونه برا سه شنبه✋

دوباره نه!Where stories live. Discover now