کیسهی آب گرم صورتی رنگ زیر شکم امگاش و روی پوست نرمش قرار گرفته بود، جونگ کوک پشت جیمین نشسته بود و پسر رو از پشت کامل تو آغوش داشت. دستهاش جلوی شکمش گره خورده بودن و سرش توی موهای صورتی رنگ توت فرنگیش بود."بهتری توت فرنگی؟"
جیمین بعد از سکسی که داشت، بدنش لخت شده بود و حالا هم اینطوری توی بغل آلفاش بود با خواب آلودی فقط هومی کشید.
"نخوابیا، باید ببرمت حموم."
جیمین به آرومی لای پلکهاش رو باز کرد، کمی سرش رو چرخوند و با گرفتن چونهی آلفاش بوسهای از لباش گرفت.
"خب پس ببر، منتظر چیای؟"
جونگ کوک تک خندی زد و بوسهای روی انگشتای جیمین گذاشت.
"شیطونی نکن مینی، فقط قراره بریم حموم کنیم."
جیمین با حائل کردن دستهاش به آرومی روی تخت نشست، جونگ کوک سمتش خم شد و حینی که سعی داشت امگاش رو توی آغوشش بگیره، صدای توت فرنگیش رو شنید:
"یعنی همیشه قراره فقط حموم کنیم؟"
ابروی راست جونگ کوک بالا پرید و پوزخند کمرنگی زد.
"گفتم که، امروز فقط روز توعه. قراره همشون رو تلافی کنم. پس شاید این آخرین حمومت باشه که فقط حموم کردنه!"
جیمین هم خندید و دستاش رو محکم دور گردن آلفاش حلقه کرد.
"حتما، بی صبرانه منتظرشم!"
جونگ کوک پررویی نثارش کرد و با باز کردن در حموم به آرومی واردش شد.
جیمین رو سمت سکوی گوشهی حموم برد و روش نشوند.
"یه لحظه منتظر بمون عزیزم."
و سریع سمت شیر آب رفت و با تنظیم کردنش گذاشت تا وان پر از آب بشه.
چند دقیقه بعد وقتی به دمایی که میخواست رسید، جیمین خودش سمت آلفاش اومد و آروم توی وان نشست. جیمین دست آلفا رو هم گرفت و با لبخندی وادارش کرد تا اون هم داخل وان بیاد. حالا مثل چند دقیقه پیش، امگا از پشت به سینهی آلفاش چسبیده بود.
جونگ کوک شامپوی امگاش با رایحهی خوشبوی توت فرنگی رو داخل آب وان ریخت و به آرومی با دست پخشش کرد تا کف کنه. لیفی برداشت و همونطور که خیسش میکرد، شروع به حرف زدن کرد:
"میگم توت فرنگی..."
هوم بامزهی امگاش باعث شد ادامه بده:
"حالا که جفت هم شدیم...میخوام یه خونه برای خودمون بخرم. برای جفتمون باشه، تو هم میخوای؟"
جیمین اولش کمی از لبخندش کم شد، اون عاشق کافهش بود. براش زحمت کشیده بود و دوست نداشت ترکش کنه. ولی حرف آلفا درست بود، خودش چون یه نفر بود میتونست توی کافه زندگی کنه. ولی کافهش جای خوبی برای زندگی کردن یه خانواده نبود، چه دو نفر باشن و چه بیشتر.
YOU ARE READING
🦄DADDY IS MY UNICORN🦄
Fanfiction🌈🦄- ددی؟میدونستی تو یونیکورن منی؟ جونگ کوک با چشمایی بیرون زده به پسر رو به روش نگاه میکنه. - ها؟من؟دقیقا منظورت منم جیمین؟احیانا حرفتو برعکس نگفتی کیتن؟ جیمین روی خزای گربه ش دست کشید و نچی کرد. - منظورم دقیقا خود خودت بودی ددی کوک. جونگ کوک با ک...