هااااااااااییییییییییی.فافا صحبت میکنه.من برگشتم با یه تقریبا مینی فیک. خوشحالم که دوباره دارم یه فیک قشنگ دیگه رو آپلود میکنم.امیدوارم شمام به اندازه یونیکورن دوسش داشته باشین و ازش حمایت کنین. به زودی روند پارت گذاریش شروع میشه پس منو فالو داشته باشید و بوکو به ریدینگ لیستتون اضافه کنید ک هروقت شروع شد جا نمونید ازش.
بابت فول پارت یونیکورنم شرمنده میدونم بد قولی کردم ولی کارای دانشگاه واقعا اجازه نمیده کاری کنم.از اونجایی که عکسای یونیکورنم زیاده یکم زیادی وقت میبره.هر وقت فول پارتش آماده شد همینجا اطلاع میدم
لاب یو💜
YOU ARE READING
🦄DADDY IS MY UNICORN🦄
Fanfiction🌈🦄- ددی؟میدونستی تو یونیکورن منی؟ جونگ کوک با چشمایی بیرون زده به پسر رو به روش نگاه میکنه. - ها؟من؟دقیقا منظورت منم جیمین؟احیانا حرفتو برعکس نگفتی کیتن؟ جیمین روی خزای گربه ش دست کشید و نچی کرد. - منظورم دقیقا خود خودت بودی ددی کوک. جونگ کوک با ک...