🌈🦄I miss you🦄🌈

465 82 21
                                    


مه تاری جلوی دیدش رو گرفته بود و صداهای محوی توی گوشش می‌پیچید. اما تمام اینا زیاد طول نکشیدن چون با دردی توی تنش، به شدت خم شد.

"آخ..."

آلفا که تا الان از کمر امگا گرفته بود با نگاهی تیره اما نگران بلندش کرد، با راتِ آلفا امگا هیت شده بود. اینطوری نبود که هر امگایی با رات آلفاش هیت بشه اما رایحه‌ی قوی خون و آهن حتی نیاز به یک دقیقه هم برای تاثیر گذاری نداشت.

جونگ کوک انتظار داشت جیمین بترسه، عقب بکشه، جیغ و داد کنه و حتی بگه دیگه نمی‌خوادش. منتظر بود حتی رابطه رو ادامه بده و بوسه‌ی دیگه‌ای بذاره و صدای ناله‌هاش رو آزاد کنه.

انتظار هرچیزی رو داشت غیر از چیزی که اتفاق افتاد. چشمای توت فرنگیش اشکی شده بود و چونه‌ش می‌لرزید، یه ثانیه بعد خودشو بین بازوهای آلفاش جا کرده بود و هق میزد، بعد یکدفعه جمله ای رو گفت که به شک تمام این روزهای جونگ کوک لباس اطمینان و یقین پوشوند.

"دلم برات تنگ شده بود، خیلی خیلی دلم برات تنگ شده بود."

جونگ کوک شوکه به دیوار رنگین کمونی روبه‌روش زل زده بود، نمی‌تونست باور کنه. خیلی تو این روزا بهش فکر کرده بود و این روزای آخر تبدیل به ترسش شده بود، اینکه واقعیت باشه و جیمین...اصلاً مگه جیمین یادش بود؟ اصلاً مگه اون جوجه کوچولو رو ازش قایم نکرده بودن؟

"مینی..."

جیمین محکم‌تر خودشو به تن آلفا چسبوند و هق زد.

"هیچی نگو، هیچی. وگرنه از همین بالا پرتت میکنم پایین تا دست و پات بشکنه. الان فقط ساکت باش...لعنتی، لعنت بهت...دلم برات تنگ شده بود."

آخر حرفش رو جیغ زد و با بالا گرفتن سرش لبای لرزون و خیسش رو روی لبای شوک زده‌ی آلفای رات شده گذاشت. محکم و نامرتب اما پر از دلتنگی بوسید و نذاشت حتی آلفا کمی واکنش نشون بده. جفتشون رو روی تخت کنارش انداخت و طوری که باسنش روی شکم آلفا بود بوسه‌های محکم تری ازش می‌گرفت.

جونگ کوک توی یه لحظه ذهنش رو خالی کرد و فقط رایحه‌ی شیرتوت فرنگی امگاش رو نفس کشید. بعد توی یه حرکت جاشون رو عوض کرد و حالا سایه‌ی آلفا روی تن سفید توت فرنگیش سایه انداخته بود.

کنترل زیادی روی خودش نداشت، درست برعکس دفعه‌ی قبل! با دندونای تیزش سمت گردن خوش فرم و استخونی جیمین حمله برد و مارکای ریز و درشت کاشت. بوسه زد و روی مارکش رو لیسید. صدای آه و ناله‌های امگای زیر تنش که پیچ و تاب می‌خورد، کل سرش رو پر کرده بود.

🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑اسمات🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑

نفس نفس زد و برای یه لحظه فاصله گرفت، سینه‌ش به شدت بالا و پایین میشد. انگشتای کشیده‌ش رو روی یقه‌ی نیم تنه‌ی تازه خریده شده‌ی امگاش گذاشت و با غرش کوتاهی پاره‌ش کرد. طوری که باعث شد جیمین با حس کردنش کمر قوس داده شده‌ش رو بیشتر بالا بیاره و پایین تنه‌ش رو به پایین تنه‌ی سفت شده‌ی جونگ کوک بکشه. می‌تونست بزرگ بودنش‌ رو حس کنه، طوری که دیکش حتی از سکس قبلیشون هم بزرگتر شده بود. خیلی بزرگتر و امگا اصلا براش مهم نبود، فقط گردن جونگ کوک رو چنگ زد و دوباره از لباش کام گرفت.

🦄DADDY IS MY UNICORN🦄Where stories live. Discover now