🌈🦄After Story 1🦄🌈

538 81 27
                                    

با خستگی کوله‌ش رو از روی شونه‌ی راستش، بین اتصال مفاصل آرنجش انداخت؛ پای چپش رو بالا آورد و به سختی و با یک دست، بندِ کفش آل‌استارِ زردش رو باز کرد.

اون هنوز هم همون بود، مثل قبل، پارک جیمین، عاشقِ چیزهای کیوت با رنگ‌های شاد، یک امگای توت فرنگی‌ای. اما خیلی چیزهای دیگه هم فرق کرده بودن. اون توی زندگی‌ش تغییرات زیادی رو ایجاد کرده بود.

اولیش یک فداکاری خیلی بزرگ‌ بود، یا شاید هم از خود گذشتگی؟ یا اصلاً هیچ‌کدوم، اون یک ریسک بزرگ کرد تا با رها کردن یکی از مهم‌ترین چیزهای زندگی‌ش سراغ یک راهِ دیگه برای سرنوشتش بره.

اوه...فکر کنم همه‌تون ترسیدید؟! اصلاً نگرانِ شخصی به نام "جئون جونگکوک" توی زندگی این امگا نباشید. اون هنوز هم هست و حتی پررنگ‌تر، اما نوبت به نوبت جلو میریم تا به اون آلفا هم برسیم.

کاری که جیمین کرد، سپردن کافه‌ش به یک جفتِ آلفا بود و کدوم جفتی دور و بر امگا هست که هر دو آلفا باشن؟ درسته، برادرش جیهون و جفتش، وونهو.

جیمین دیگه مثل قبل نمی‌تونست از گربه‌هاش مراقبت کنه، مدتی هم مشغله‌هاش باعث شدن کافه محبوبیت قبل رو نداشته باشه. تهیونگ هم وقتی پسرش به دنیا اومد دیگه نمی‌تونست جای دوستش توی کافه باشه و...مهم‌تر از همه‌ی این‌ها جیمین یه راهِ جدی‌تر برای خودش می‌خواست.

اون یک امگای زیبا، ظریف و دلربا بود اما شکننده و ضعیف نه. شاید تا چند وقت پیش این دو صفت رو هم داشت اما دیگه نمی‌خواست تک امگای لوس خاندان پارک باشه که پدرش برای آسیب ندیدن پسرش کلی بادیگارد براش بذاره.

همچنین اصلا دلش نمی‌خواست فقط خودش رو توی اون کافه گربه‌ی صورتی خوشگل محدود کنه که...بدجوری دلش براش تنگ شده بود؟ خب که چی! اون عاشق کافه‌ی نابود شده‌ش بود. آره، برادر و جفتِ لعنتی‌ش گند زدن به کافه‌ی نازش و جیمین می‌تونست وقتی برای اولین بار اون فضا رو دید، بشینه زمین و گریه کنه. اما اینکار رو نکرد، چون دیگه کافه رو سپرده بود به جیهون و اون، الان یک پسر جوون بیست و دو ساله بود. درسته، پنج سال گذشته و همه بزرگ شدن!

الان دیگه برادرش، صاحب کافه‌ای معروف توی سئول بود. جایی که حتی قبل از تغییراتش هم مشتری‌های زیادی داشت اما جیمین اگه بی‌انصافی نکنه، سلیقه‌ی مطابق با نسل جدید برادرش رو خیلی دوست داشت.

دیگه خبری از دیوارهای صورتی کافه نبودن و به جای تمام رنگ‌های شاد و کیوت، همه چیز تاریک و سیاه شده بود. حالا کافه‌ی اون دو پسر، معروف‌ترین اتاق فرارِ سئول بود که لحظه‌ای از ازدحامش کم نمی‌شد.

مساحت خونه زیاد بود اما جیهون و وونهو برای اینکه محیط کافه بازی‌شون، کافی باشه طی یک تغییر ساخت زمین بیشتری رو بهش اضافه کردن، همچنین بجای یک طبقه‌ی صورتی، حالا اونجا سه طبقه‌ی‌ مشکی داشت. اگه قبلا کیوت و ناز بود، الان خفن و دارک شده بود! دقیقا مطابق با صاحب‌های کافه، دو تا آلفای تخس که جفت هم شده بودن.

🦄DADDY IS MY UNICORN🦄Where stories live. Discover now