0ne

14.1K 988 808
                                    









-از همتون متنفرم .

زیر لب گفت و راهشو از بین بسته های نیمه پر خوراکی پیدا کرد

تخت رو به رویی با فاصله ی کمی از تخت خودش قرار داشت

کنار تخت ایستاد و با زانوش ضربه ی نسبتا محکمی به بازوی پسر خوابیده وارد کرد

-چیه ؟

پسر که روی سینه ش خوابیده بود و تمام بالش از بزاق دهنش مرطوب بود همونطور که پشت دستش روی دهنش میکشید گفت و از بین چشم های نیمه بازش بالا رو نگاه کرد

زین بدون نیاز به هیچ اینه ای باندانا رو از بین موهای کوتاهش رد کرد تا فقط موهاش جلوی صورتش نباشن و گفت

ز-آشغالای من کجان ؟

لوک نشست و کف سرش رو خاروند و اطراف رو نگاه کرد

لو-من از کجا بدونم ؟

زین لحظه ای کوتاه روی پاشنه پا چرخید و قبل از اینکه دستش رو بالا بیاره و توی صورت لوک بکوبه بهش نگاه کرد

لوک بهت زده به صورت دردناکش چنگ زد و از جاش بلند شد

زین بی تفاوت گوشه اتاق ایستاده بود و پیرهن زمستونی قرمز رنگش میپوشید و بعد خط چشم مشکی رنگی که قسمت زیری چشمش داشت رو پر رنگ تر کرد. نمیتونست بدون اون اونقدر انارشیست که واقعا هست به نظر بیاد .

لوک رو که مشغول گشتن اتاق بود مخاطب قرار داد

ز-دیشب تا صبح با اون جنده های تازه وارد اینجا ولو بودید و حالا گه های من سرجاشون نیست . لوک مجبورت میکنم کون بدی و برام بخری دوباره اگه ...

ادامه حرفش قطع شد وقتی پلاستیک مشکی رنگ وسط سینه ش کوبیده شد

لوک گردنش رو به طرفین تکون داد و خستگی شو با صدا های ناهنجار استخوان هاش بیرون کرد

زین بسته ی ویدش رو که از بهترین مارک بود برداشت و توی جیب شلوار رنگ رو رفته و تنگش چپوند و با پوزخندی گفت

ز-افرین پسر خوب ...حالا میتونی پولای کون دادنت رو واسه خودت نگه داری

لوک انگشت وسطش رو بالا اورد و گذاشت که زین از اتاق بیرون بره

چون خسته تر و هنگ اور تر از اون بود که جوابی بهش بده

زین کیفش رو یکطرفه روی دوشش انداخت و از پله های خوابگاه دانشجویی پایین رفت .

سیگارش رو از پشت گوشش برداشت و روشن کرد و کام عمیقی گرفت

و وقتی چشماشو دوباره باز کرد با چیز متفاوتی رو به رو نشد . زندگی هنوزم همونقدر مزخرف و زشت بود

آسمون همونقدر کدر و تهوع اور

پیرهن تنش بوی استفراغ میداد ...شاید از بار پیش که مست بوده و بالا اورده نشسته بودش

Versa  /ziam/Where stories live. Discover now