two

5.3K 765 272
                                    






"فکر میکنید تو این خراب شده چه خبره که اینطوری چمدون به دست از زن های چروکیده  که ساعتها به پشت خوابیدن تا اسپرمی بر حساب اتفاق اونقدر بی عقل باشه که جا خالی نده و بخوره به یه چیز چرت دیگه که اسمش رو یادم نمیاد و توی بیشعور به وجود بیای...یعنی همون مادراتون خداحافظی میکنید و میدویید سمت دانشگاه ؟ "

زین به درخت اشنای همیشگیش تکیه زده بود و به رفت و امد بچه دانشجوهای تازه وارد نگاه میکرد و چشم هاشو برای اونا میچرخوند وقتی که به سمت ساین های "به جهنمی که ما بهش میگیم دانشگاه خوش اومدید " میرفتن

در حالت معمول ترجیح میداد پشت پنجره ی بزرگ اتاق بشینه و به هیچی فکر کنه تا اینکه به این بچه های خوش خیال نگاه کنه اما امروز این احمق ها با ورودشون باعث میشدن زین چمدون زواردرفته تر از خودش رو روی دوشش بندازه و از خوابگاه بره به ...

هنوز نمیتونست جای خالی رو پر کنه ! جایی برای رفتن وجود نداشت

با پاهایی که روی زمین کشیده میشدن از پله ها بالا رفت و در نیمه باز اتاق رو با کتفش هل داد

لوک با دیدنش سرش رو بالا گرفت

زین بدنش رو رها کرد و روی تخت لوک افتاد و چونه ش روی ران لوک فرود اومد

چشم هاشو بست

صدای بم لوک رو میشنید

لو-اونقدر دلم میخواست جای یکی از اینا بودم ...نگاشون کن چقدر خوشحالن احمقا

زین از بین پلک های نیمه بسته ش به لوک خبره شد

ز-همین گه های کوچولو باعث رفتن منن ...الان من باید برم تو پارک بخوابم که چی ؟ که سال اولی های عزیز خوابگاه داشته باشن

لوک انگشت هاشو از بین موهای اشفته ی زین رد کرد

چمدونش جا نداشت اما اگر داشت تختش رو با همه صدای های جیرجیرش

یخچال کوچیک کنار اتاق

و لوک رو میریخت توش و با خودش میبرد

ترک کردن اتاقش یک مسئله بود ...دیگه زندگی نکردن با تنها کسی که حتی وقتی ازش عصبانی بود دوستش داشت یک چیز دیگه.

حاضر بود تا وقتی هنوز زنده ست شب ها به صدای مزخرف اه و اوه های پارتنر های سکس لوکاس که توی دو متریش به فاک میرفتن گوش کنه اما مجبور نشه با سکوت کشنده ای که حاصل از تنهایی ِ شب رو صبح کنه

سکوتی که به ذهنش اجازه میداد هر گوشه ای سرک بکشه

گوشه هایی که راه فراری ازشون نیست .

لو-میدونی که هنوز یه راه دیگه جلو پامون هست

زین بلند شد و سمت دیگه ی تخت لوک نشست

Versa  /ziam/Where stories live. Discover now