twenty six

5.9K 735 1.2K
                                    




جعبه های خالی و کاغذ های مچاله شده نشون از تموم شدن غذاشون بود

لیام یک سمت کاناپه چرمی نشسته بود و زین با کمی فاصله کنارش

پاهاشو روی میز کوتاه چوبی گذاشته بود

ل-خب حالا نظرت راجع به قرار عوض شد ؟

ز-بد نبود لیام پین بد نبود !

لیام به سمتش خم شد و صورتش رو کنار صورت زین نگه داشت

ل-فقط بد نبود ؟

ز-من بهتر از اینا شو تو نظر دارم . دفعه ی دیگه میبینی

ل-پس یعنی دفعه بعدی وجود داره ؟

زین نیم نگاهی به نیشخند کی ازش شیطنت میبارید روی لب های لیام کرد

ز-میتونه باشه

لیام با حرکت ناگهانی سرش رو توی گردن زین فروبرد و بوسه ای محکم گذاشت که باعث خنده ی زین شد

وزن لیام روی بدنش افتاد و باعث شد به عقب متمایل بشه

لیام چندتا بوسه ی مداوم روی گردنش گذاشت و زین میخندید

ز-خیلی خب...خیلی خب لیام ...

و به زحمت سر لیام رو ثابت نگه داشت

از خنده ی عمیق کنار چشم هاش چین خورده بود و به زین نگاه کرد

نگاه خیره شون بهم اونقدر ادامه پیدا کرد که لبخندشون کمرنگ و کمرنگ تر شد

لیام کسی بود که در نهایت عقب کشید و روی مبل نشست

زین با تن صدای ارومی گفت

ز-اما تو هنوز یه قول فاکی به من بدهکاری

لیام چشمکی زد و سوالی نگاهش کرد

ز-تتو هات رو نشون ندادی

لیام بی مکث دست برد و تیشرشت سفیدش رو از سرش بیرون کشید

هر دو دست اون تا بالا از تتو پوشیده شده بود اما بدنش دست نخورده بود

زین از مچ دستش گرفت و بازوش رو چرخوند تا دید بهتری به تتو ی اسکلت داشته باشه

ز-طرح اینو دوست دارم . کجا گرفتی اینو ؟

ل-نیویورک

ز-جالبه . چرا روی بالا تنه ت هیچی نگرفتی ؟

ل-اونجا روی نگه داشتم

ز-واسه چی ؟

ل-جای طرح های تو ِ .

زین بی اختیار به صورتش نگاه کرد تا متوجه بشه اون شوخی میکنه یا نه

اما لیام جدی بود

زین نگاهش رو روی بالاتنه ی برنز و عضلانیش چرخوند و به طرح هایی فک کرد که میتونه روی تنش بزنه

Versa  /ziam/Où les histoires vivent. Découvrez maintenant